بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء.

.

مقدمه

.

موضوع بحث ما، راجع به ادله و روایاتی بود که دلالت بر ولادت امام زمان7 داشت. در جلسه گذشته، روایت احمد بن محمد بن عبدالله مروان انباری (روایت بیست و چهارم) را بیان کردیم و  تتمه ای از روایت باقی ماند که به آن می پردازیم. روایت اینگونه بود:

.

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ خَرَجَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ 7 حِينَ قُتِلَ الزُّبَيْرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى اللَّهِ فِي أَوْلِيَائِهِ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَقْتُلُنِي وَ لَيْسَ لِي عَقِبٌ فَكَيْفَ رَأَى قُدْرَةَ اللَّهِ فِيهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن»[1]

.‏

توضیح روایت

.

قبلا گفتیم که عبارت «وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن» (و براى آن حضرت در سال 256 پسرى متولد شد كه نامش را «م ح م د» گذاشت‏)، از روایت نمی باشد و از راوی می باشد. با این که، روایت در کافی شریف است، ولی سخنی بر خلاف مشهور است.[ سال ولادت را 256 ذکر کرده است] مشهور سال ولادت امام زمان4 را سال 255 می داند.

.

بیان ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی

مرحوم مازندرانی در شرح كافي می فرماید:        

.

«قوله (فى سنة ست و خمسين و مائتين) قال بعض ائمة الرجال ( بعضی از بزگان رجال) ولد المهدى محمد بن الحسن 8 يوم الجمعة لثمان خلون من شعبان سنة ست و خمسين و مائتين (256)»[2]

.

.

بیان مرحوم مجلسی در مرآة العقول

.

«و تاريخ الولادة الشريفة في هذا الخبر مناف لما سيأتي في أبواب التاريخ في كلام المصنف حيث قال: ولد 7 للنصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مائتين، و لعله لم يعبره بهذه لأنه من كلام الراوي، و يمكن الجمع بينهما بما شاع بين أهل الحساب من أنهم يسقطون الكسور لا سيما إذا كانت أقل من النصف، و قد يعدونها تامة لا سيما إذا كانت أكثر من النصف»

تاریخ ولادت امام زمان7 در روایت مرحوم کلینی، با آنچه که مصنف (مرحوم کلینی) در تاریخ موالید ذکر می کند، تفاوت دارد. ایشان (مرحوم کلینی) فرموده اند: امام زمان در نیمه شعبان سال 255 متولد شده‌اند. و چون عبارت (سال 256) از راوی بوده است، چه بسا مرحوم کلینی، متعرض آن نشده است. و ممکن است که جمع این دو سال به آنچه که در بین اهل حساب شائع است، صورت گیرد. – بین شعبان 255 و سال 256 پنج ماه فاصله است که این چند ماه را به حساب نمی آورند- خصوصا در صورتی که باقیمانده‌ها کمتر از نصف باشد و گاهی هم عدد را به تمام حساب می کنند، خصوصا وقتی که از نصف گذشته باشد.

.
«ففي هذا الخبر عد الكسر تاما لكونه أكثر من النصف، و المصنف أسقط الكسر و هذا أحسن مما قيل إنه يمكن الجمع بينهما بكون الأولى منهما مبنيا على جعل مبدأ التاريخ الهجري غرة ربيع الأول، لأن مهاجرة النبي صلى الله عليه و آله إلى المدينة كانت فيه و استمر إلى زمان خلافة عمر، و كون الثاني منهما مبنيا على جعل مبدأ التاريخ غرة المحرم الذي بعد ربيع الأول بعشرة أشهر، قال ابن الجوزي في التلقيح: و كان التاريخ من شهر ربيع الأول إلا أنهم ردوه إلى المحرم لأنه أول السنة” انتهى” لأن ما ذكره لا يدل على اختلاف في التاريخ مستمرا كما لا يخفى»[3]

و در این خبر، راوی کسر را تمام فرض گرفته است چون بیشتر از نصف بوده است و مصنف (مرحوم کلینی) کسر را نادیده گرفته است. و این جمع بین دو روایت بهتر از جمعی است که دیگران قائل شده‌اند.

بعضی گفته اند که جمع بین دو روایت این است که سال 255 بر مبنای ربیع الاول است و مهاجرت پیامبر9 به سوی مدینه در این ماه صورت گرفت و تا زمان خلافت عمر ادامه داشت. و سال 256 بر مبنای ماه محرم است که ده ماه بعد از ربیع الاول است. ابن جوزی در تلقیح گفته است که تاریخ از ماه ربیع الاول محسوب می شده و فقط به خاطر اینکه محرم اول سال قمری است، آن را به محرم برگردانده‌اند.

.

.

چند نکته:

1- بعضی از دگر اندیشان اصرار دارند که فضایل و مناقب را برای بعضی – بدون جهت – بیان نمایند. از این موارد یکی این است که تاریخ هجری به دستور خلیفه دوم صورت گرفت. شما به کتاب الصحیحِ سید جعفر مرتضی مراجعه نمایید. ایشان بحث تحقيقي کاملی دارند و اینکه آیا معنا دارد که نامه های پیامبر9 در طول این مدت، بدون تاریخ بوده باشد؟ و ضمن اینکه نامه هایی که در تاریخ دیده شده است، دارای تاریخ است.

.

2- اینکه پیامبر اکرم9 در ربیع الاول وارد مدینه شده اند، بحثی نیست؛ ولی بعضی از اهل سنت می گویند:  پیامبر9 روزی که به مدینه وارد شدند، متوجه شدند که یهود روز عاشورا را روزه می گیرد و پس از سوال از یهودیان، جواب شنیدند که روز عاشورا روز نجات قوم موسی است لذا پیامبر9 به مسلمانان دستور دادند که روز عاشورا را روزه بگیرند.

.

ورود پیامبر9 به مدینه در ربیع بوده است و در محرم نبوده است [ خلاف روایاتی که از اهل سنت وارد شده است که ورود آن حضرت در محرم و روز عاشورا بوده است] و روزه هم که سال بعد از ورود پیامبر9 به مدینه واجب شده است؛ پس چگونه چنین مطلبی از اهل سنت صحیح است؟[4]

.

.

روایت بیست و پنجم

.

« وَ حَدَّثَ أَبُو الْأَدْيَانِ قَالَ: كُنْتُ‏ أَخْدُمُ‏ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ7 وَ أَحْمِلُ كُتُبَهُ إِلَى الْأَمْصَارِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فِي عِلَّتِهِ الَّتِي تُوُفِّيَ فِيهَا فَكَتَبَ مَعِي كُتُباً وَ قَالَ امْضِ بِهَا إِلَى الْمَدَائِنِ فَإِنَّكَ سَتَغِيبُ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً وَ تَدْخُلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى يَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ تَسْمَعُ الْوَاعِيَةَ فِي دَارِي وَ تَجِدُنِي عَلَى الْمُغْتَسَلِ»

ابوالاَدْيان خدمتكار امام يازدهم7 مي‌گويد: «امام حسن عسكري7 در آخرين روزهاي عمر شريف خود، نامه هايي را به من داد و فرمود: اين‌ها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهي گشت و از خانه من ناله و افغان خواهي شنيد و ] بدن [ مرا در محل غسل خواهي ديد.»

.

«قَالَ أَبُو الْأَدْيَانِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَمَنْ قَالَ مَنْ طَالَبَكَ بِجَوَابَاتِ كُتُبِي فَهُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي فَقُلْتُ زِدْنِي فَقَالَ مَنْ يُصَلِّي عَلَيَّ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِي فَقُلْتُ زِدْنِي فَقَالَ مَنْ أَخْبَرَ بِمَا فِي الْهِمْيَانِ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِي ثُمَّ مَنَعَتْنِي هَيْبَتُهُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَمَّا فِي الْهِمْيَانِ وَ خَرَجْتُ بِالْكُتُبِ إِلَى الْمَدَائِنِ وَ أَخَذْتُ جَوَابَاتِهَا وَ دَخَلْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى يَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ كَمَا ذَكَرَ لِي 7 فَإِذَا أَنَا بِالْوَاعِيَةِ فِي دَارِهِ وَ إِذَا بِهِ عَلَى الْمُغْتَسَلِ»

گفتم: ‌اي سرور من! چون چنين روي دهد، امام و جانشين شما كه خواهد بود؟ فرمود: «هر كس پاسخ نامه‌هاي مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود.» گفتم: نشانه ديگري بفرماييد! فرمود: «كسي كه بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود.» گفتم: نشانه ديگري بفرمائيد! فرمود: «كسي كه از آن چه در كيسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود.»  ]ولي  [هيبت و شكوه امام مانع از آن شد كه بپرسم در آن كيسه چيست! نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب آن‌ها را گرفتم و همان گونه كه فرموده بود روز پانزدهم وارد سامرا شدم و در آن حال فرياد ناله و افغان را از سراي آن حضرت شنيدم و ]بدن[ امام عسكري7 را در محل غسل يافتم.

.

وَ إِذَا أَنَا بِجَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ أَخِيهِ بِبَابِ الدَّارِ وَ الشِّيعَةُ مِنْ حَوْلِهِ يُعَزُّونَهُ وَ يُهَنُّونَهُ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي إِنْ يَكُنْ هَذَا الْإِمَامُ فَقَدْ بَطَلَتِ الْإِمَامَةُ لِأَنِّي كُنْتُ أَعْرِفُهُ يَشْرَبُ النَّبِيذَ وَ يُقَامِرُ فِي الْجَوْسَقِ (نام مکانی است) وَ يَلْعَبُ بِالطُّنْبُورِ فَتَقَدَّمْتُ فَعَزَّيْتُ وَ هَنَّيْتُ فَلَمْ يَسْأَلْنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ

در آن حال جعفر، برادر آن حضرت را ديدم كه بر در خانه امام ايستاده است و جمعي از شيعيان به وي ]در رحلت برادر[ تسليت و ]بر امامتش [تبريك مي‌گفتند!! با خود گفتم: اگر اين ]جعفر[ امام است كه امامت تباه مي‌شود؛ زيرا او را مي‌شناختم كه اهل شراب و قماربازي و تارزني است! ]ولي چون در پي نشانه‌ها بودم[ پيش رفتم و ]مانند ديگران [تبريك و تسليت گفتم ولي او درباره هيچ چيز ]از جمله جواب نامه ها[ از من سؤالي نكرد.

.

 ثُمَّ خَرَجَ عَقِيدٌ فَقَالَ يَا سَيِّدِي قَدْ كُفِّنَ أَخُوكَ فَقُمْ وَ صَلِّ عَلَيْهِ فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ وَ الشِّيعَةُ مِنْ حَوْلِهِ يَقْدُمُهُمُ السَّمَّانُ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ قَتِيلُ الْمُعْتَصِمِ الْمَعْرُوفُ بِسَلَمَةَ فَلَمَّا صِرْنَا فِي الدَّارِ إِذَا نَحْنُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَى نَعْشِهِ مُكَفَّناً فَتَقَدَّمَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ لِيُصَلِّيَ عَلَى أَخِيهِ فَلَمَّا هَمَّ بِالتَّكْبِيرِ خَرَجَ صَبِيٌّ بِوَجْهِهِ سُمْرَةٌ بِشَعْرِهِ قَطَطٌ بِأَسْنَانِهِ تَفْلِيجٌ فَجَبَذَ بِرِدَاءِ جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ وَ قَالَ تَأَخَّرْ يَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَى أَبِي فَتَأَخَّرَ جَعْفَرٌ وَ قَدِ ارْبَدَّ وَجْهُهُ وَ اصْفَرَّفَتَقَدَّمَ الصَّبِيُّ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ دُفِنَ إِلَى جَانِبِ قَبْرِ أَبِيهِ7»[5]

در آن حال عقيد ]يكي از خدمتكاران از خانه[ بيرون آمد و ]خطاب به جعفر [گفت: ‌اي سرور من، برادرت ]امام عسكري7 [ كفن شده است، برخيز و بر او نماز گزار! من به همراه جعفر و جمعي از شيعيان كه سمّان و حسن بن علىّ- كه معتصم او را كشت و به سلمه معروف بود- در اطراف وى بودند، داخل خانه شدم  و امام يازدهم7 را كفن شده بر تابوت ديدم. جعفر پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد؛ ولي چون خواست تكبير بگويد، كودكي گندم گون با گيسواني مجعّد و دندان‌هاي پيوسته بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: «‌اي عمو! عقب برو كه من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم!» پس جعفر با چهره‌اي رنگ پريده و زرد، عقب رفت! آن كودك پيش آمد و بر بدن امام7 نماز گزارد.

.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

.

—————————————————————————————————————————————-



1. کلینی، کافی، ج1، ص329

1. ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج6، ص 209

1.  مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص3

[4] . برای اطلاع بیشتر به کتاب «صوم عاشورا بین السنۀ النبویۀ و البدعۀ الامویۀ» تألیف نجم الدین طبسی مراجعه نمایید.

1. صدوق، کمال الدین، ج2، ص475

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *