بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء.

.

مقدمه

.

بحث ما راجع به نقل و بررسی ادله اثبات ولادت امام زمان4 است.در جلسه قبل روایت بیست و چهارم در این موضوع را به همراه منابع روایت نقل کردیم.

.

سند روایت:

.

مرحوم مجلسی در مرآة العقول در مورد این حدیث می فرماید:

«ضعيف على المشهور»[1]

.

* ضعف این روایت به خاطر احمد بن محمد بن عبدالله انباری است. وی 712 روایت در کتب اربعه دارد و کسی که این مقدار روایت دارد، بعید است که مشکل داشته باشد. ما کثرت روایت اجلاء از ایشان را اماره بر وثاقت او می دانیم؛ ضمنا با تتبعی که در این زمینه داشتیم، احمد بن محمد بن عبدالله انباری مشکلی ندارد. قبلا هم گفتیم: تعدد روایاتی که مفاد آن تولد امام زمان4 است در حد تواتر معنوی و اجمالی [قطع به صدور بعضی از این روایات] می باشد و چنین تواتری یقین آور است؛ بنابراین ضعف چند راوی ضرری به اصل موضوع نمی زند.

.

معنای روایت:

.

قبلا گفتیم که عبارت «وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن» جزء روایت نمی باشد.

.

بیان ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی

.

مرحوم مازندرانی در شرح عبارت «وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن» می فرماید:

.

«قوله (م ح م د) قيل فيه دلالة على أن عدم جواز التسمية باسمه ليس مبنيا على التقية لان (م ح م د) ظاهر فى أن اسمه محمد.»

بعضی گفته اند که عبارت (م ح م د)  دلالت دارد بر اینکه نام بردن آن حضرت جایز نیست و [ این عدم جواز] به جهت تقیه نمی باشد؛ زیرا عبارت (م ح م د) گویای این است که اسم آن حضرت «محمد» است.

.

«أقول: حاصله أن القائل لم يكن فى تقية بدليل أنه ذكر ما هو فى حكم التصريح باسمه و حيث لم يذكر اسمه صريحا دل على عدم جواز ذكره بدون التقية أيضا.»

حاصل کلام این است که راوی روایت در زمان تقیه نبوده است؛ زیرا عبارت (م ح م د) با تصریح به اسم فرقی ندارد (عبارت اخری آن است). [ و از آنجا که راوی مشکلی (مثل تقیه) برای ذکر نام حضرت نداشته است] ولی به نام حضرت تصریح نکرده است، معلوم می شود که تصریح به اسم حضرت جایز نمی باشد.

.

«و فيه نظر لان التقية فى ذلك الوقت كانت شديدة و الفرق بين محمد و بين (م ح م د) ظاهر اذ لا مجال لإنكار إرادة الاسم فى الاول بخلاف الثانى لجواز أن يقال المراد هو حروف التهجى المركب من هذه الحروف ألا ترى أنك اذا قلت محمد فأخذ أحد بلبتك و قال من مسمى هذا الاسم؟ لا سبيل لك الى الانكار بخلاف ما اذا قلت م ح م د. فليتأمل»[2]

و در این بیان، نظر است، زیرا در آن زمان تقیه شدید بوده است و فرق بین محمد و (م ح م د) ظاهر است، زیرا در اولی [تصریح به اسم شده] قابلیت برای انکار اسم نمی باشد، بر عکس دوم که چنین ظرفیتی دارد. زیرا در دوم (م ح م د) می توان گفت که منظور حروف تهجی است.[ مثلا] وقتی شخصی را به اسم صدا می زنی و «محمد» می گویی، در پاسخ به تو گفته می شود که منظورت کیست؟ و تو نمی توانی بگویی که منظوری ندارم و این بخلاف عبارت (م ح م د) می باشد که جای انکار دارد.

.

بیان مرحوم مجلسی

مرحوم مجلسی در مرآة العقول در مورد عبارت «حِينَ قُتِلَ الزُّبَيْرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ» می فرماید:

.

«و الزبيري: كان لقب بعض الأشقياء من ولد الزبير[3] كان في زمانه 7 فهدده و قتله الله على يد الخليفة أو غيره، و صحف بعضهم و قرأ بفتح الزاء و كسر الباء من الزبير بمعنى الداهية كناية عن المهتدي العباسي، حيث قتله الموالي، و تقطيع الحروف لعدم جواز التسمية»[4]

زبیری لقب بعضی از فرزندان ستمگر زبیر می باشد که در دوران امام عسکری7 بوده‌اند. زبیری امام7 را تهدید به قتل نمود، ولی خداوند او را به دست خلیفه یا دیگری به هلاکت رساند. و بعضی گفته اند که زَبِیری خوانده شود و به معنای حقه باز و مکار می باشد، که کنایه از مهتدی عباسی، خلیفه وقت می باشد [ امام7 نخواسته است که نام او را ببرد] مهتدی عباسی بوسیله بردگان غیر عرب کشته شد. و تقطیع حروف اسم حضرت (م ح م د) به وسیله راوی، نشان از آن دارد که تصریح به اسم امام زمان7 جایز نیست.

.

حکم تسمیه و ذکر نام شریف امام زمان

.

حکم تسمیه در روایات

.

در مورد «حكم تسميه‏» و نام بردن اسم شريف حضرت «بقية الله عليه السلام‏» با نام مخصوص آن حضرت (م. ح. م. د) – نه اسم‏ها و القاب ديگر ايشان – بيش از صد روايت ذكر شده است كه مى‏توان آن‏ها را به چهار دسته تقسيم كرد:

.

1-  رواياتى که به طور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطى از تسميه به اسم حضرت7 نهى مى‏كنند ( هیچ قيدی مثل: خوف، تقيه، غیبت صغری یا کبری و… در روایت ذکر نشده است).

.

روایاتی از این قبیل: امام هادى مى‏ فرمايد: « وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِه‏»[5] براى شما روا نیست كه او را به اسم ياد كنيد. در اين حديث هيچ قيدى وجود ندارد و به طور مطلق نهى شده است.

.

امام صادق 7 نیز می­فرماید:  «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِر»[6] به جز كافر هيچ كس نام آن حضرت را نبرد». در اين حديث نيز هيچ گونه قيدى ذكر نشده است.

.

2-  رواياتى از ذكر نام شريف آن حضرت تا زمان ظهور نهى كرده است. حضرت عبدالعظيم حسنى از امام هادى نقل مى‏كند: «… وَ لَا يَحِلُ‏ ذِكْرُهُ‏ بِاسْمِهِ‏ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا…»[7] روا نیست آن حضرت به نام یاد شود، تا زمانى كه ظهور كند و زمين را از قسط و داد آكنده سازد.

.

3-  رواياتى كه علت نهی از تسمیه را بيان كرده و نهى از ذكر نام شريف آن حضرت را به جهت تقيه، خوف و علل ديگر دانسته است. در روايات ابوخالد كابلى آمده است:

.

« عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: لَمَّا مَضَى‏ عَلِيُ‏ بْنُ‏ الْحُسَيْنِ‏ 7 دَخَلْتُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ 7 فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِي إِلَى أَبِيكَ وَ أُنْسِي بِهِ وَ وَحْشَتِي مِنَ النَّاسِ قَالَ صَدَقْتَ يَا أَبَا خَالِدٍ فَتُرِيدُ مَا ذَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ وَصَفَ لِي أَبُوكَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِصِفَةٍ لَوْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ لَأَخَذْتُ بِيَدِهِ قَالَ فَتُرِيدُ مَا ذَا يَا أَبَا خَالِدٍ قُلْتُ أُرِيدُ أَنْ تُسَمِّيَهُ لِي حَتَّى أَعْرِفَهُ بِاسْمِهِ فَقَالَ سَأَلْتَنِي وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ عَنْ سُؤَالٍ مُجْهِدٍ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ مَا كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً وَ لَوْ كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُكَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِي فَاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ يَقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَة»[8]

هنگامى كه على بن الحسين  به شهادت رسيد، خدمت امام باقر رسيدم و به آن حضرت عرض كردم: فدايت‏شوم! تو مى‏دانى كه من جز پدرت كسى را نداشتم و از مراتب انس من با او و وحشتم از مردم به خوبی آگاهی. فرمود: اى اباخالد! راست مى‏گويی؛ ولى مقصودت چیست؟ عرض كردم: فدايت‏شوم! پدرت صاحب اين امر را به گونه‏اى برايم تعريف كرده بود كه اگر در راهى او را مى‏ديدم، حتما دستش را مى‏گرفتم. فرمود: اى اباخالد! منظورت چيست؟ عرض كردم: مى‏خواهم نام او را برايم بگويى تا او را به نامش بشناسم. فرمود: به خدا سوگند اى ابا خالد! سؤال سختى از من پرسیدی كه مرا به تكلف و زحمت‏ مى اندازد و همانا از موضوعی سؤال كردى كه [هرگز آن را به هيچ كس نگفته‏ام و] اگر آن را به كسى گفته بودم (یعنی اگرگفتنى بود)، به یقین آن را به تو مى‏گفتم همانا تو از من پرسشی نمودی كه اگر بنى‏ فاطمه او را بشناسند، سخت دست به تلاش خواهند زد تا او را قطعه قطعه کنند.

.

در اين حديث، علت نهى از «تسميه به اسم حضرت‏» خوف و تقيه دانسته شده است. از طرفى هر جا علت ذكر مى‏شود، آن علت حكم را هم تعميم مى‏دهد و هم تخصيص؛ از اين رو در هر كجا «تقيه‏» باشد، نه تنها اسم حضرت، بلكه اسم ديگران را نيز نمى‏توان گفت.

.

 4-  رواياتى كه در آن‌ها به اسم شريف آن حضرت – چه از سوى امام معصوم7 و چه از راوى – تصريح شده است. شیخ صدوق از محمد بن ابراهيم كوفى روايت مى‏كند: « أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ7 بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ لِي بِشَاةٍ مَذْبُوحَةٍ وَ قَالَ هَذِهِ‏ مِنْ‏ عَقِيقَةِ ابْنِي مُحَمَّدٍ.»[9] امام حسن عسكرى   برای یکی از کسانی که وی را برایم نام برد، گوسفند ذبح شده ای فرستاد و فرمود: اين عقيقه پسرم «محمد» است‏.

.

حکم تسمیه در کلام بزرگان

.

1- بعضی از بزرگان قائل به حرمت ذكر نام شريف آن حضرت تا زمان ظهور می باشند؛ بزرگانی مانند:

.

علامه مجلسى، شيخ صدوق، شيخ مفيد، طبرسى، ميرداماد، محدث جزائرى، محدث نورى، ميرزاى شيرازى، ميرزا محمد تقى اصفهانى و… گفتنى است كه ميرداماد، و ميرزاى شيرازى و نورى، ادعاى اجماع كرده‏اند و جزائرى ادعاى اكثر نموده است و نظر بنده هم همین است.

.

2- حرمت ذكر نام شريف آن حضرت به جهت تقيه و خوف می باشد؛ بزرگانی مانند: مرحوم اربلى، حرعاملى، خواجه نصيرالدين طوسى، فيض كاشانى، مكارم شيرازى و… قائل به این نظریه هستند.

.

3- حرمت ذكر نام شريف آن حضرت در دوران غيبت صغرى می باشد؛(يعنى، اين حرمت، اختصاص به دوران «غيبت صغرى‏» داشته است ) علامه مجلسى در بحارالانوار اين قول را به بعضى از بزرگان نسبت داده است، ولي نامي از شخصی نبرده‌اند.

.

بیان مرحوم نوری

مرحوم نوری در مستدرک الوسائل، جلد 12، بحث مبسوطی را راجع به این موضوع ذکر می کنند. ايشان با ذكر هفده روايت در اين باب می فرماید:

.

«قُلْتُ وَ هَذِهِ الْأَخْبَارُ وَ غَيْرُهَا مِمَّا يُوجَدُ فِي الْأَصْلِ‏ بَعْدَ حَمْلِ ظَاهِرِهَا عَلَى‏نَصِّهَا صَرِيحَةٌ فِي أَنَّ عَدَمَ جَوَازِ تَسْمِيَةِ مَوْلَانَا الْمَهْدِيِّ 4 بِاسْمِهِ الْمَعْهُودِ مِنْ خَصَائِصِهِ كَغَيْبَتِهِ وَ طُولِ عُمُرِهِ وَ أَنَّ غَايَةَ هَذَا الْمَنْعِ ظُهُورُهُ وَ سُطُوعُ نُورِهِ وَ اسْتِيلَاؤُهُ وَ سَلْطَنَتُهُ لَا يَعْلَمُ‏ سِرَّهُ‏ وَ حِكْمَتَهُ‏ غَيْرُهُ تَعَالَى لَيْسَ لِأَجْلِ الْخَوْفِ وَ التَّقِيَّةِ الَّتِي يُشَارِكُ مَعَهُ غَيْرُهُ مِنْ آبَائِهِ الْكِرَامِ : بَلْ وَ خَوَاصِّ شِيعَتِهِ وَ يَشْتَرِكُ مَعَ اسْمِهِ هَذَا كَثِيرٌ مِنْ أَلْقَابِهِ الشَّائِعَةِ فَيَرْتَفِعُ بِعَدَمِهِ وَ لَوْ كَانَ قَبْلَ الظُّهُورِ.»

بعضى از اين روايات ظهور دارند و بعضى‏ها نص هستند. ما ظاهر را بر نص حمل مى‏كنيم، پس نتيجه مى‏گيريم كه اين روايات بر عدم جواز تسميه و بردن نام مولايمان حضرت مهدى4- به آن اسم معهود – صراحت دارند. اين عدم جواز، از خصائص آن حضرت است؛ مانند غيبت و طول عمر ايشان كه از ويژگى‏هاى خاص ايشان مى‏باشد. غايت اين منع، تا ظهور و ساطع شدن نور ايشان و استيلا و سلطنت آن امام همام است. [اگر بپرسيد پس راز اين حرمت تسميه چيست؟] گوييم سر و حكمت آن را غير از خداوند متعال كسى نمى‏داند و اين كه برخى گفته‏اند به جهت تقيه و خوف است، اين مطلب نمى‏تواند صحيح باشد؛ زيرا اگر به جهت تقيه و خوف باشد، جايز نيست اسم ديگر امامان را هم ببريم. هم چنين در صورت خوف، نمى‏توانيم اسم شخصيت‏ها و خواص شيعه را هم ببريم و اين اختصاص به امام زمان4 ندارد؛ و هم‏چنين اگر قضيه تقيه باشد، باز اختصاص به اين اسم ندارد و اسم‏ها و القاب مشهور ايشان را نيز شامل مى‏شود» [مرحوم نوری سه تاييد براى اخبار ياد شده ذكر مى‏كنند]

.

وَ يُؤَيِّدُ الْأَخْبَارَ الْمَذْكُورَةَ صُنُوفٌ أُخْرَى مِنْهَا الْأُولَى الْأَخْبَارُ الْمُسْتَفِيضَةُ فِي أَبْوَابِ الْمِعْرَاجِ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ ص وَ ذَكَرَ لَهُ أَسَامِيَ أَوْصِيَائِهِ فَإِنَّ فِيهَا ذِكْرَ جَمِيعِهِمْ بِاسْمِهِ سِوَى الثَّانِي عَشَرَ 7 فَذَكَرَهُ بِلَقَبِهِ فَلَاحِظْ.

1- عدم ذكر نام شريف آن حضرت در حديث معراج. در اخبار مستفيضى كه درباره «معراج‏» داريم، اسم ائمه اطهار: و اوصياى پيامبر اكرم9 برده مى‏شود؛ اما امام دوازدهم با «لقب‏» نام برده مى‏شود.

.

الثَّانِيَةُ الْأَخْبَارُ الْكَثِيرَةُ الَّتِي وَرَدَتْ مِنَ النَّبِيِّ ص فِي عَدَدِهِمْ فَإِنَّهُ ص ذَكَرَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِاسْمِهِ سِوَى الْمَهْدِيِّ 7 فَذَكَرَهُ بِلَقَبِهِ أَوْ قَالَ اسْمُهُ اسْمِي أَوْ سَمِيِّي وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مَعَ أَنَّ الْبَاقِرَ وَ الْجَوَادَ 8 مِثْلُهُ فِي ذَلِكَ.

2-  عدم ذكر نام شريف آن حضرت در احاديث نبوى. پيامبر اكرم 9 اسامى امامان را ذكر مى‏كند؛ به غير از اسم حضرت مهدى 7 و به جاى آن، يا لقب او را متذكر مى‏شود  يا مى‏فرمايد: اسم ايشان، اسم من است يا ايشان هم نام من است. امام باقر و امام جواد 8 نيز  روایاتی شبیه این دارند.

.

الثَّالِثَةُ كَثْرَةُ أَلْقَابِهِ وَ أَسَامِيهِ وَ كُنَاهُ الشَّائِعَةِ وَ قَدْ أَنْهَيْنَاهَا فِي كِتَابِنَا الْمَوْسُومِ بِالنَّجْمِ الثَّاقِبِ‏ إِلَى مِائَةٍ وَ اثْنَتَيْنِ وَ ثَمَانِينَ وَ فِيهَا إِشَارَةٌ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ بَشَّرَ بِهِ جَمِيعُ مَنْ سَلَفَ وَ كُلُّ ذَلِكَ بِأَلْقَابِهِ كَمَا هُوَ ظَاهِرٌ لِلْمُرَاجِعِ. وَ فِي زِيَارَتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ.

3- كثرت القاب آن حضرت. امامان معصوم و عالمان در مقام نام بردن از ايشان، القاب آن حضرت را ذكر كرده‏اند و اسم ايشان را نبرده‏اند. در كتاب النجم الثاقب 182 لقب براى حضرت مهدى ذكر شده است. در زيارت ايشان نيز اسم شريف حضرت نيامده و آنچه ذكر شده، اين است: «السلام على مهدى الامم‏»

.

 وَ حَمْلُ أَخْبَارِ الْبَابِ عَلَى التَّقِيَّةِ فَاسِدٌ مِنْ وُجُوهٍ

.

پس حمل اخبار نهى از تسميه بر تقيه به چند دليل، فاسد و مردود است:

.

 الْأَوَّلُ مَا عَرَفْتَ مِنْ أَنَّ غَايَةَ الْمَنْعِ ظُهُورُهُ 7 سَوَاءٌ كَانَ هُنَاكَ خَوْفٌ أَمْ لَا.

1- خود روايات، غايت نهى از تسميه را تا ظهور مى‏داند؛ چه خوف و تقيه باشد يا نباشد. پس معنا ندارد آن‏ها را حمل بر تقيه كنيم.

.

الثَّانِي أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِلتَّقِيَّةِ لَعَمَّ سَائِرَ أَلْقَابِهِ الشَّائِعَةِ خُصُوصاً الْمَهْدِيَّ الَّذِي بُشِّرَ بِلَفْظِهِ فِي جُلِّ الْأَخْبَارِ النَّبَوِيَّةِ الْعَامِّيَّةِ.

 2- اگر روايات براى تقيه باشد، اختصاص به اين اسم ندارد. و القاب شايع و مشهور ديگر ايشان را نيز شامل مى‏شود؛ بخصوص لقب «مهدى‏» كه نزد اهل سنت معروف‏تر از ساير القاب او است. در حديث نبوى از اين اسم زياد استفاده شده و در بيشتر بشارت‏ها در اخبار «اهل تسنن‏» كلمه «مهدى‏» ذكر شده است.

.

 الثَّالِثُ أَنَّ الْفَرِيقَيْنِ اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّهُ «ص» بَشَّرَ بِوُجُودِهِ 7 وَ أَنَّهُ يَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ إِنَّمَا الْخِلَافُ فِي سِلْسِلَةِ نَسَبِهِ وَ وِلَادَتِهِ وَ عَدَمِهَا وَ فِي جُلِّ هَذِهِ الْأَخْبَارِ ذَكَرَهُ بِلَقَبِهِ الْمَهْدِيِّ وَ أَنَّ اسْمَهُ اسْمِي فَكُلُّهُمْ عَارِفُونَ بِاسْمِهِ فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ يُسْتَرُ عَنْهُ.

3-  حضرت «مهدى 7 ‏» مورد اتفاق فريقين (شيعه و سنى) است و اختلاف تنها در نسب و ولادت آن حضرت است. پس چيزى براى مخفى كردن وجود ندارد، تا زمينه‏اى براى تقيه بشود. همه مى‏دانند كه ايشان در آخر الزمان ظهور نموده و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد؛ پس جاى تقيه باقى نمانده است.

.

 الرَّابِعُ أَنَّ فِي جُمْلَةٍ مِنْ أَخْبَارِ الْمَنْعِ وَ مَا لَمْ يُذْكَرْ فِيهِ اسْمُهُ صُرِّحَ بِأَنَّهُ سَمِيُّ النَّبِيِّ 9 فَالسَّامِعُ الرَّاوِي عَرَفَ اسْمَهُ فَإِنْ كَانَتِ التَّقِيَّةُ مِنْهُ فَقَدْ عَرَفَهُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ غَيْرِهِ فَلَا وَجْهَ لِعَدَمِ ذِكْرِهِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ بَلِ اللَّازِمُ تَنْبِيهُ الرَّاوِي بِأَنْ لَا يُسَمِّيَهُ 7 فِي مَجْلِسٍ آخَرَ…»[10]

4-  پيامبر اكرم 9 مى‏فرمايد: «او هم­نام من است‏» و يا «اسم او، اسم من است‏»، در چنين صورتى راوى از كلام پيامبر 9 حضرت را مى‏شناخت. پس پيامبر 9 از چه كسى تقيه كرده است؟ اگر تقيه از غير سامع است؟ پس چرا اسم ايشان در اين مجلس برده نشده است و از سامع تقيه شده است؟  چرا پيامبر 9 اسم شريف را ذكر نكرده است. مى‏توانست اسم را بگويد، در عين حال به سامع و راوى تفهيم كند كه در مجلس ديگر اسم آقا را نبرد.

.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

.

——————————————————————————————————————————–



1. کلینی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص 3

1. ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج6، ص 209

2. خاندان زبیر، مواضع بسیار تندی نسبت به اهل بیت داشته اند. ابن ابی الحدید در جلد 4، صفحه 34 شرح نهج البلاغه خود، روایاتی را از این خاندان ذکر می کند که در مورد تنقيض علی بن ابی­طالب7 می باشد.

1. مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص4

1. کلینی، کافی، ج1، ص332

2. کلینی، کافی، ج1، ص333

3. صدوق، کمال الدین، ج2، ص379

[8] . نعمانی، الغیبه، ص288، باب 16، ح 2

1. صدوق، کمال الدین، ج2، ص432

[10]. نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12،  ص286 به بعد ( برای اطلاع بیشتر از این بحث، به کتاب تا ظهور (جلد اول) نجم الدین طبسی مراجعه نمایید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *