بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداء.

.

مقدمه

.

 بحث ما راجع به نقل و بررسی ادله ولادت امام زمان4 است. روایات متعددی را در این زمینه نقل کردیم و گفتیم که روایات اثبات ولادت امام زمان4 در حد تواتر( معنوی: [ مفاد همه روایات این است که امام زمان4 در زمان امام عسکری7 متولد شده است] یا اجمالی: [قطع به صدور طایفه ای از این روایات می باشد] می باشد. در نتیجه، تواتر که مفید علم و قطع می باشد با ضعف برخی از اسناد، دچار خدشه نمی گردد. در جلسه قبل روایتی را نقل کردیم که ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى راوی آن بود. ایشان در لحظاتی قبل از شهادت امام عسکری7 حضور داشته و موفق به دیدار امام زمان4 می شود. پس از نقل روایت و ذکر منابع روایت، به بررسی شخصیت ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى پرداختیم. ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى، شخصیتی ولایت مدار و متعهد بوده است. برای تبیین شخصیت بیشتر او، جریانی را در مورد او نقل می کنیم.

.

تبیین شخصیت ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى

.

مرحوم مامقانی، دو جریان را در مورد ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى ذکر می کند که حکایت از وفاداری و تعهد ایشان نسبت به امام7 دارد. یک جریان راجع به شلمغانی و جریان دیگر مربوط به منصور حلاج می باشد.شاید دو جریان باشد که در دو نوبت اتفاق افتاده یا یک جریان است که گاهی به یکی از افراد نسبت می دهند.

.

جریان ابو سهل و  شلمغانی

.

«ثم إنّ من الظريف ما نقله ابن النديم في ترجمة الرجل،من أنّ أبا جعفر محمّد بن علي الشلمغاني المعروف بـابن أبي العزاقر، راسله يدعوه إلى الفتنة، و يبذل ‌له المعجز، و إظهار العجيب و كان بمقدّم رأس أبي سهل جلح يشبه القرع فقال ‌للرسول: أنا معجز، ما أدري أيّ شي‌ء هو،ينبت صاحبك بمقدّم رأسي الشعر حتّى أومن به؟! فما عاد إليه رسول بعد هذا»[1]

فردی بنام شلمغانی، پیکی را دنبال ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى[ ملازم امام عسکری7] فرستاد و او را دعوت به فتنه و آشوب کرد و قائل شد که دارای معجزه و امور عجیبه است. ابو سهل وقتی این سخن را شنید به فرستاده شلمغانی گفت: موی جلوی سر من ریخته است، اگر می خواهد به او ایمان بیاورم، در حالی که او را نمی شناسم، کچلی مرا مداوا کند (پیک شلمغانی بعد از شنیدن این سخن، رفت و دیگر هیچ کسی برنگشت)

.

جریان ابوسهل و منصور حلاج

.

مرحوم مامقانی جریان دیگر را به نقل از کتاب الغیبه طوسی بیان می کند. ما جریان را از کتاب الغیبه طوسی نقل می کنیم.

«أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِي نَصْرٍ هِبَةِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبِ ابْنِ بِنْتِ أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ أَبِي جَعْفَرٍ الْعَمْرِيِّ قَالَ‏ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَ الْحَلَّاجِ وَ يُظْهِرَ فَضِيحَتَهُ وَ يُخْزِيَهُ وَقَعَ لَهُ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ إِسْمَاعِيلَ بْنَ عَلِيٍّ النَّوْبَخْتِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِمَّنْ تُجَوَّزُ عَلَيْهِ مَخْرَقَتُهُ‏ وَ تَتِمُّ عَلَيْهِ حِيلَتُهُ فَوَجَّهَ‏ إِلَيْهِ يَسْتَدْعِيهِ وَ ظَنَّ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ كَغَيْرِهِ مِنَ الضُّعَفَاءِ فِي هَذَا الْأَمْرِ بِفَرْطِ جَهْلِهِ وَ قَدَرَ أَنْ يَسْتَجِرَّهُ إِلَيْهِ فَيَتَمَخْرَقَ [بِهِ‏] وَ يَتَسَوَّفَ بِانْقِيَادِهِ عَلَى غَيْرِهِ فَيَسْتَتِبَّ لَهُ مَا قَصَدَ إِلَيْهِ مِنَ الْحِيلَةِ وَ الْبَهْرَجَةِ عَلَى الضَّعَفَةِ لِقَدْرِ أَبِي سَهْلٍ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ وَ مَحَلِّهِ مِنَ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ أَيْضاً عِنْدَهُمْ وَ يَقُولُ لَهُ فِي مُرَاسَلَتِهِ إِيَّاهُ.

حسين بن ابراهيم از ابو العباس احمد بن على بن نوح از ابو نصر هبة اللَّه بن محمد كاتب دخترزاده اُم كلثوم، دختر محمد بن عثمان، براى من (شيخ طوسى) نقل كرد كه: چون خداوند خواست اعمال «حلّاج» را آشكار سازد و او را رسوا و خوار گرداند، اين طور پيشامد كرد كه «حلّاج» خيال كرد ابو سهل بن اسماعيل بن على نوبختى رضى اللَّه عنه هم از كسانى است كه فريب دروغ و حیله او را مي‌خورد و نيرنگ او در وى مؤثر واقع مى‏شود؛ لذا شخصی را نزد وى فرستاد و او را به اطاعت خود دعوت نمود. او با كمال نادانى چنين پنداشته بود كه ابو سهل  هم در اين خصوص مانند ساير افراد ضعيف الايمان است و فريفته وى مى‏شود، از اين رو پيوسته او را به سوى خود دعوت مي‌كرد و به آرامى نيرنگهاى خود را براى جلب وى به رخ او مي‌كشيد؛ زيرا موقعيت علم و ادب ابو سهل در ميان مردم مشهور بود.

.

إِنِّي وَكِيلُ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ بِهَذَا أَوَّلًا كَانَ يَسْتَجِرُّ الْجُهَّالَ ثُمَّ يَعْلُو مِنْهُ إِلَى غَيْرِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُ بِمُرَاسَلَتِكَ وَ إِظْهَارِ مَا تُرِيدُهُ مِنَ النُّصْرَةِ لَكَ لِتُقَوِّيَ نَفْسَكَ وَ لَا تَرْتَابَ بِهَذَا الْأَمْرِ

حلاج در نامه‏هاى خود به ابو سهل مي‌نوشت: من وكيل صاحب الزمان هستم. او نخست با اين مطلب مي‌خواست ابو سهل را به سوى خود بكشاند، سپس ادعاى خود را بالا برد و نوشت كه: من مأمورم به تو بنويسم كه هر گونه نصرت و يارى خواسته باشى برايت آشكار سازم تا دلت قوت گيرد و در نيابت من ترديد نكنى!

.

 فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ أَبُو سَهْلٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ لَهُ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَمْراً يَسِيراً يَخِفُ‏ مِثْلُهُ عَلَيْكَ فِي جَنْبِ مَا ظَهَرَ عَلَى يَدَيْكَ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ وَ هُوَ أَنِّي رَجُلٌ أُحِبُّ الْجَوَارِيَ وَ أَصْبُو إِلَيْهِنَّ وَ لِي مِنْهُنَّ عِدَّةٌ أَتَحَظَّاهُنَّ وَ الشَّيْبُ يُبْعِدُنِي عَنْهُنَّ [وَ يُبْغِضُنِي إِلَيْهِنَ‏] وَ أَحْتَاجُ أَنْ أَخْضِبَهُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ وَ أَتَحَمَّلُ مِنْهُ مَشَقَّةً شَدِيدَةً لِأَسْتُرَ عَنْهُنَّ ذَلِكَ وَ إِلَّا انْكَشَفَ أَمْرِي عِنْدَهُنَّ فَصَارَ الْقُرْبُ بُعْداً وَ الْوِصَالُ هَجْراً وَ أُرِيدُ أَنْ تُغْنِيَنِي عَنِ الْخِضَابِ وَ تَكْفِيَنِي مَؤُنَتَهُ وَ تَجْعَلَ لِحْيَتِي سَوْدَاءَ فَإِنِّي‏ طَوْعُ يَدَيْكَ وَ صَائِرٌ إِلَيْكَ وَ قَائِلٌ بِقَوْلِكَ وَ دَاعٍ إِلَى مَذْهَبِكَ مَعَ مَا لِي فِي ذَلِكَ مِنَ الْبَصِيرَةِ وَ لَكَ مِنَ الْمَعُونَةِ.

ابو سهل هم به وى پيغام داد كه من در مقابل آن همه معجزات و كرامات كه (به ادعاى تو) از تو به ظهور رسيده، فقط موضوع مختصرى را از تو مي‌خواهم! و آن اين است كه من مردى زن دوست هستم، و مايل به معاشرت با آنها مي‌باشم. چندين كنيز دارم كه پيرى مرا از نزديكى با ايشان دور كرده است و ناچارم هر جمعه محاسن خود را حنا بگيرم و متحمل رنج زياد شوم تا موهاى سفيدم را بپوشانم و گر نه كنيزان خواهند دانست كه من پير شده‏ام و به من رغبت نشان نخواهند داد و نزديكى ما به دورى مي‌گرايد و وصال به جدائى مي‌كشد. از اين رو از تو مي‌خواهم كارى كنى كه مرا از حنا بستن بى‏نياز نمائى و زحمت آن را از من برطرف سازى و موى ريشم را سياه گردانى. اگر چنين كنى هر چه بگوئى‏ اطاعت مي‌كنم و گفته تو را مي‌پذيرم و به طريقه تو مي‌گروم. زيرا كه اين معنى موجب بصيرت من مى‏شود و از كمك به تو دريغ نخواهم داشت!

.

فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ الْحَلَّاجُ مِنْ قَوْلِهِ وَ جَوَابِهِ عَلِمَ أَنَّهُ قَدْ أَخْطَأَ فِي مُرَاسَلَتِهِ وَ جَهِلَ فِي الْخُرُوجِ إِلَيْهِ بِمَذْهَبِهِ وَ أَمْسَكَ عَنْهُ وَ لَمْ يَرُدَّ إِلَيْهِ جَوَاباً وَ لَمْ يُرْسِلْ إِلَيْهِ رَسُولًا وَ صَيَّرَهُ أَبُو سَهْلٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أُحْدُوثَةً وَ ضُحْكَةً وَ يَطْنِزُ  بِهِ عِنْدَ كُلِّ أَحَدٍ وَ شَهَّرَ أَمْرَهُ عِنْدَ الصَّغِيرِ وَ الْكَبِيرِ وَ كَانَ هَذَا الْفِعْلُ سَبَباً لِكَشْفِ أَمْرِهِ وَ تَنْفِيرِ الْجَمَاعَةِ عَنْهُ.»[2]

 چون حلاج سخن او را شنيد و نتيجه دسيسه‏ها و جواب خود را بدين گونه شنيد، دانست در نامه‏هاى خود كه پر از ادعا و اظهار كرامات و معجزات بوده، خطا كرده و طريقه خود را به نادانى به رخ او كشيده است. بدين لحاظ خوددارى كرد و جواب ابو سهل را نداد و ديگر كسى نزد وى نفرستاد. ابو سهل هم اين ماجرا را اتفاقى خوش و باعث تفريح و خنده قرار داده بود و نزد  ديگران بازگو مي‌كرد و حلاج را ريشخند مي‌نمود. بدين گونه نزد بزرگ و كوچك شهرت يافت و همين باعث شد كه نقشه حلاج برملا گردد و مردم از نزد وى پراكنده شوند.

.

بررسی شخصیت دیگری از روایت هفدهم

«أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الرَّازِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَاقَانَ‏  الدِّهْقَانِ عَنْ أَبِي سُلَيْمَانَ داد [دَاوُدَ] بْنِ غَسَّانَ‏ الْبَحْرَانِيِّ قَالَ قَرَأْتُ عَلَى‏ أَبِي سَهْلٍ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَلِيٍّ النَّوْبَخْتِيِ‏ قَالَ‏…»

احمد بن علی رازی یکی دیگر از افراد موجود در سند روایتی است که در جلسه قبل، بیان شد.

.

شیخ حر عاملی در امل الامل در مورد ایشان می فرماید:

الشیخ الجلیل أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الرَّازِيُّ، کان فاضلا، عالما،فقیها، روی عنه ابن شهر آشوب»[3]

.

آقا بزرگ تهرانی، در مورد ایشان می فرماید:

«احمد بن علی رازی از شاگردان شیخ مفید و از مشایخ ابن شهر اشوب می باشد.»[4]

.

فرزند مرحوم مامقانی هم در پاورقی تنقیح المقال می فرماید:

«یظهر من جمیع ما نقلناه، هو من أعلام الروات و فقهاءنا الابرار و عدوه حسنا أقل ما یوثق به»[5]

.

 روایت هيجدهم

«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ7 قَبْلَ مُضِيِّهِ بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه‏»[6]

محمد بن على بن بلال گويد: از جانب امام حسن عسگرى7، دو سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد. بار ديگر سه روز پيش از وفاتش پيامى رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.

.

بیان مجلسی در مرآة العقول

مرحوم مجلسی بعد از نقل همین حدیث، می فرماید:

«مختلف فيه، لأن ابن بلال وثقه الشيخ في الرجال، و قال في كتاب الغيبة أنه من المذمومين»

.

یعنی در  کلام شیخ طوسی، تعارض در مورد محمد بن على بن بلال وجود دارد.

.

* (استاد) آیا احتمال ندارد که «ابن بلال» این روایت را در حالی که منحرف نبوده است، گفته باشد؟ ضمن این که این روایت، بر علیه خودش( ابن بلال) می باشد، زیرا ایشان ادعای بابیت کرده است.

.

«و قال الطبرسي في إعلام الورى و السيد بن طاوس في ربيع الشيعة أما غيبة الصغرى منهما فهي التي كانت فيها سفراؤه موجودين و أبوابه معروفين، لا تختلف الإمامية القائلون بإمامة الحسن بن علي عليهما السلام فيهم، فمنهم أبو هاشم الجعفري، و محمد بن علي بن بلال، إلى آخر ما قالا»[7]

.

بیان مرحوم خوئی در مورد محمد بن على بن بلال

مرحوم خوئی پس از این­که به طور مفصل در مورد محمد بن على بن بلال بحث می کند، ایشان را ثقه می داند و قائل است که انحراف در اعتقاد با وثاقت جمع می شود.

والمتلخص من جميع ما ذكرنا، أن الرجل كان ثقة مستقيما، وقد ثبت انحرافه وادعاؤه البابية، ولم يثبت عدم وثاقته، فهو ثقة، فاسد العقيدة، فلا مانع من العمل برواياته، بناء على كفاية الوثاقة في حجية الرواية، كما هو الصحيح.»[8]

.

.

وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

.

————————————————————————————————————————————–



1. مامقانی، تنقیح المقال، ص 230

1. شیخ طوسی، الغیبه، ص 410

1. شیخ حر عاملی، امل الامل، ج2، ص18

1.

[5] .

3. کلینی، كافي، ج‏1، ص 328   

1. مجلسی، مرآة العقول ، ج4، ص 1

2. معجم رجال الحديث، السيد الخوئي ، ج 17 ، ص 335

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *