فایل صوتی جلسه سوم:

images1

.

جلسه سوم ـ‌  27/6/91

.

بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه.

.

مقدمه

بحث راجع به بررسي روايات حكومت بعد از امام زمان   است و اينكه آيا ائمه طاهرين :‌ رجعت و حكومت مي‌كنند يا نه ؟ آيا ائمه طاهرين :‌ در كنار حضرت و يا بعد از حضرت، رجعت كرده و يا اصلاً آن بزرگواران، رجعتي دارند؟ و يا روايات در اين زمينه، مبهم است؟

.

اما در اينكه ائمه طاهرين رجعتي نداشته باشند، اين حرف، سخن نادرستي است چون ما روايات متعدد داريم كه مفادش رجعت انبياء و ائمه مي‌باشد. ولي اينكه آيا، ائمه معصومين : بعد از امام زمان     حكومت كرده و به اصطلاح بعضي‌ها حكومت امام زمان روحي فداه مقدمه‌ي حكومت اميرالمؤمنين ، و‌ حكومت ائمه ديگر باشد، حرف درستي مي‌باشد يا نه؟ نياز به بررسي داشته و ما در پي آن مي‌باشيم.

.

آيا از روايات چنين مطلبي استفاده مي‌شود يا نه ؟ كه تا كنون چنين چيزي بدست نيامد.

.

منابع روايي

عمده‌ي روايات در اين موضوع به دو كتاب تفسيري قديم برمي‌گرد. يكي از آن دو، كتاب تفسير قمي و ديگري تفسير فرات بن ابراهيم كوفي هست. اما تفسير قمي[1] را، مفصلاً بحث خواهم كرد، « انشاء‌ الله»، اما در ارتباط با تفسير فرات؛ اجازه بدهيد، مقداري راجع به ايشان صحبت كنم.

.

بيان مرحوم مجلسي درباب تفسير فرات الكوفى [2]

«و تفسير فرات و إن‏ لم‏ يتعرض‏ الأصحاب لمؤلفه بمدح و لا قدح لكن» (بزرگان ما راجع به ايشان هيچ حرفي نزده‌اند، مدح و قدحش نكرده‌اند)- پس علي القاعده با يد مجهول باشد، ولي – «كون أخباره موافقة لما وصل إلينا من الأحاديث المعتبرة» (1- روايات اين تفسير مطابق و موافق با احاديث معتبري كه به دست ما رسيده است، مي‌باشد. يعني ما روايات در اين كتاب را با روايات معتبري كه از طريق ديگري وارد شده، مقايسه كرديم و ديديم كه، موافق است. )«و حسن الضبط في نقلها» (2- به لحاظ حسن ضبط و دقت نظر در نقل) مما يعطي الوثوق بمؤلفه و حسن الظن به (به اين دو جهت ما  به وثوق كتاب مي‌رسيم)

و قد روى الصدوق رحمه الله عنه أخبارا بتوسط الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي و روى عنه الحاكم أبو القاسم الحسكاني في شواهد التنزيل و غيره.»[3] ( علماي اهل سنت مثل حسكاني[4] صاحب كتاب شواهد التنزيل هم از ايشان روايات بسياري نقل كرده است.)

.

كلام استاد

 تا اينجا كه ما تحقيق كرديم اولين كسي كه  اين تفسير را مولِفا و مولَفا پذيرفته و صريحا در اين مورد، اظهارنظر كرده، علامه مجلسي است.

مي‌خواهم در تأييد فرمايش مرحوم مجلسي عرض كنم –  هرچند فرات كوفى به حسب ظاهر مجهول است و اصل و نسب، عشيره، طائفه و مذهبش هم نا معلوم مي‌باشد – كه ما از اعتماد صدوق پدر و فرزندشان به روايات صاحب تفسير فرات و اعتماد شخصيت‌هاي معروف و نقل روايات از ايشان، (نه يك روايت، نه دو روايت، نه صد روايت بلكه مكرر در مكرر، از اين بزرگوار روايت نقل شده ) اعتبار اين شخص را  (مانند مرحوم علامه مجلسي ولي از طريق ديگر) كشف مي‌كنيم.

سخن الذريعة در باب تفسير فرات  

«تفسير فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي المقصور على الروايات عن الأئمة الهداة عليهم السلام

(اين تفسير روايي است و فقط روايات  ائمه طاهرين: در آن آمده است. )

.

منابع فرات كوفي

 وقد أكثر فيه من الرواية عن الحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي نزيل قم والمتوفى بها الذي كان من أصحاب الإمام الرضا والجواد والهادي عليهم السلام…(منبع اول فرات كوفي: آقاي حسين بن سعيد اهوازي شخصيت بزرگ و معتبري است. از اصحاب چند امام معصوم است كه در قم كلاس درس داشت و در قم هم، فوت شد. آقاي فرات در تفسيرش از اهوازي زياد، روايت نقل مي‌كند)

.

 وكذلك أكثر فيه من الرواية عن جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري الكوفي ( المتوفى حدود 300 ) وكان هو المربى والمعلم لأبي غالب الزراري ( المولود 285 ) بعد اخراجه عن الكتب وجعله في البزازين كما ذكره أبو غالب في رسالته إلى ابن ابنه، (منبع دوم فرات كوفي: شيخ دوم كه آقاي فرات، از او زياد روايت نقل مي‌كند جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري الكوفي متوفي 300 است.پس مدارك اول فرات، روايات حسين بن سعيد است كه از اصحاب 3  امام: بوده و مدرك دومش، آقاي جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري  بوده كه سال حدود 300 فوت شده است، جعفر بن مالك هم، استاد ابو غالب زراري بوده است، يعني اساتيد ش افراد معمولي نبوده‌اند.)

.

وكذلك أكثر من الرواية عن عبيد بن كثير العامري الكوفي ( المتوفى 294 ) مؤلف كتاب ” التخريج ” الذي ذكرناه في ( ص 1 ) من هذا الجزء ( منبع سوم فرات كوفي : فرات در كتابش، از عبيد بن كثير عامري كوفي هم زياد روايات نقل كرده است. عامري در سال 294 فوت كرده است.يعني در زمان غيبت صغري بوده است. ايشان  مؤلف كتاب التخريج مي‌باشد.)

.

وقد ذكر لكل من هؤلاء مشايخ كثيرة وأسانيد عديدة، وكذلك يروى فيه عن سائر مشايخه البالغين إلى نيف وماية كلهم من رواة أحاديثنا بطرقهم المسندة إلى الأئمة الأطهار عليهم السلام وليس لأكثرهم ذكر ولا ترجمة في أصولنا الرجالية (منبع چهارم فرات كوفي : مشايخ ديگري هم دارد كه در اين كتاب از آنان نقل مي‌كند كه تعداد آن‌ها، بيش از 100 نفر مي‌باشد. اين مشايخ همگي جزء روات احاديث اهل بيت هستند. هرچند، معمولاً در كتاب اصولي رجالي ما نامي از آن‌ها به ميان نيامده، ولي اينها جزء معاريف هستند)

.

 ولكن من الأسف أنه عمد بعض إلى اسقاط أكثر تلك الأسانيد واكتفى بقوله مثلا ( فرات عن حسين بن سعيد معنعنا عن فلان ( متاسفانه، اكثر سندها را حذف كردند و در بيان سند، فقط اكتفا كردند به نقل فرات عن حسين بن سعيد، پس سند بوده ولي حذف كرده‌اند)

.

وهكذا في غالب الأسانيد فأشار بقوله معنعنا إلى أن الرواية التي ذكرها فرات كانت مسندة معنعنة، وانما تركتها للاختصار  (اشاره به اين است كه روايتهايي را كه فرات نقل مي‌كند همه‌اش مستند و معنعن بوده است. ناسخ مي‌گويد من بخاطر اختصار اين را ترك كردم. الان به اين كتاب برچسب به اصطلاح ارسال خورده است. در حاليكه اين كتاب مرسل نيست. ايشان مرسل نقل نكرده، بلكه همه را با سند آورده است ولي متأسفانه چرا بعضي اين كار را مي‌كنند من نمي‌دانم. به چه انگيزه‌‌اي ؟ آيا مي‌خواهد زودتر استنساخش تمام بشود ويا مي‌خواهد پول كمتر خرج كند و يا مي‌خواهد به اصطلاح تلخيص كند. براي چه تلخيص مي‌كند؟)[5]

.

ناقلين از فرات كوفي

ويروى التفسير عن فرات والد الشيخ الصدوق، وهو أبو الحسن على بن الحسين بن بابويه ( المتوفى 329 ) كما أنه يروى والد الصدوق أيضا عن علي بن إبراهيم المفسر القمي، الذي توفى بعد، ولعلفرات أيضا بقى إلى حدود تلك السنة (1- پدربزرگوار شيخ صدوق بنام علي بن الحسين، متوفي 329 – فرزندشان محمد بن علي است كه در قم مدفون است – است از  كتاب فرات كوفي، زياد نقل مي‌كند همانطور كه ايشان از قمي هم نقل روايت مي‌كند.)

.

 وأما الشيخ الصدوق فيروى في كتبه عنه كثيرا اما بواسطة والده أو بواسطة شيخه الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي، وكما يروى الهاشمي هذا عن فرات كذلك يروى عن والد أبى قيراط جعفر بن محمد ( الذي توفى 308… ( 2- شيخ صدوق از ناقلين ديگر از فرات مي‌باشد كه روايات بسياري را از فرات، باواسطه يا بدون واسطه (واسطه‌اش مرحوم والدصدوق و يا  شيخ والد، حسن بن محمد بن سعيد هاشمي) نقل مي‌كند. همچنين آقاي سعيد هاشمي كه مرحوم صدوق تفسير فرات را از ايشان نقل مي‌كند، خودش- سعيد هاشمي-  از شخص ديگري كه متوفي 308 مي‌باشد، روايات نقل مي‌كند. –  مشايخ و كساني كه از ايشان روايت نقل مي‌كنند شخصيتهاي بزرگ و متعبر هستند. لذا اين‌ها اگر موجب قطع نشود، لااقل براي ما، ظن مي‌آورد. مگر توثيق كتب رجالي وقتي براساس چه مي‌باشد؟ آيا بيش از اين‌هاست؟ به استناد همين مستندات و كنار هم گذاشتن اين قرائن به وثاقت و ياعدم وثاقت شخص پي‌مي برند-.)

.

واعتمد عليه من القدماء بعد الصدوقين الشيخ الحاكم أبو القاسم الحسكاني، فينقل عن هذا التفسير في كتابه ” شواهد التنزيل ” وينقل عنه غياث بن إبراهيم في تفسيره الذي مر آنفا وهو من مآخذ كتاب البحار»[6] ( 3-  از علماء‌ اهل سنت هم آقاي حاكم أبو القاسم حسكاني در كتاب شواهد التزيل خود از  تفسير فرات نقل مي‌كند. و همچنين، غياث بن إبراهيم  در تفسيرش از فرات نقل مي‌كند. – شخصيت غياث را مطالعه كنيد. از اهل سنت است غياث عامي است ولي از آن عامي‌هايي است كه خيلي‌ از امام صادق   روايت نقل مي‌كند- ضمن اينكه، تفسير فرات يكي از منابع بحارالانوار هم مي‌باشد.

.

.

نتيجه بحث

البته يك‌سري تأملات و نكاتي هم در مورد ايشان وجود دارد.ايشان، ظاهراً عصمت را فقط براي خمسه طيبه قائل است و براي ائمه ديگر عصمت قائل نیست، البته بنده، اين مطلب را نديدم ولي اينگونه، بعضي‌ها استنباط كرده‌اند.اين شخصيت زيدي و اعتقادات خاص خودش را دارد، اما زيدي مورد وثوق است مثل ابن عقده كه زيدي است ولي زيديي كه هم شيخ طوسي و هم مرحوم نعماني در مقدمه‌ي كتابشان توثيقش كرده‌اند. پس شخص فرات معتبر و تفسيرش هم مورد توجه و مورد اعتماد است. اما اينكه بگوييم تمام آنچه در تفسيرش آمده، معتبر است، ما نسبت به هيچ كتابي چنين حرفي را نمي‌زنيم حتي كتاب كافي شريف؛ بنابراين بايد همه روايات آن را  بررسي سندي و دلالي نماييم. پس تفسير فرات، تفسيري معتبر و قابل قبول است كه نمي‌توانيم از آن دست برداريم. در اين تفسير روايات متعددي در ارتباط با رجعت ائمه طاهرين: و رجعت پيامبر اكرم9 رسيده است كه ما تعدادي از آن‌ها را بازگو كرديم و اكنون سراغ روايت بعدي مي‌رويم.

.

روايات رجعت ائمه طاهرين و رجعت پيامبر اكرم :

.

روايت اول

«أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن عمر بن عبد العزيز عن جميل عن أبي عبد الله ع قال قلت قول الله تبارك و تعالى إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (غافر، 51) ؛ قال ذلك و الله في الرجعة، أ ما علمت أن أنبياء كثيرة لم ينصروا في الدنيا و قتلوا و الأئمة بعدهم قتلوا و لم ينصروا ذلك في الرجعة»[7]

جميل بن دراج روايت كرده كه گفت: تفسير آيه « إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» – ما فرستادگان خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند، در دنيا و روزى كه شهيدان برمى‏خيزند، يارى ميكنيم-  از حضرت صادق   پرسيدم، فرمود: بخدا قسم اين در رجعت است. نمى‏دانى كه بسيارى از پيغمبران در دنيا يارى نشدند و كشته گشتند و ائمه هم كشته شدند و كسى آنها را يارى نكرد؟ تأويل اين آيه در رجعت است.[8]

.

دلالت روايت

از اين روايت ما چه استفاده‌اي مي‌كنيم؟ انبياء و ائمه برمي‌گردند. رجعت همه انبياء و همه ائمه از اين روايت استفاده نمي‌شود.  ما نمي‌خواهيم در رجوع ائمه: تشكيك كنيم، چون بحث ما در اين موضوع نيست. بحث ما در تفاصيلات رجعت و تفاصيل رجوع ائمه است.  آيا از روايات استفاده مي‌شود كه هر كدام از ائمه، چندين سال حكومت كرده و حكومت امام زمان مقدمه‌ي حكومت ائمه ديگر و خصوصاً‌ اميرالمؤمنين مي‌باشد يا نه؟ ما چنين استفاده‌اي را از روايات بدست نياورديم. اما باز تكرار كنم كه ما نياز به بررسي سندي نداريم. چون روايات از حد استفاضه كه بگذرد و يا در حد استفاضه باشد، براي اثبات موضوع كفايت مي‌كند. اين منبا مبناي پذيرفته شده است. مرحوم آقاي خويي در دو، سه جا از كتاب شريف رجال شان ظاهراً اين مبنا را متعرض مي‌شوند.[9]

.

سند روايت

«أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن عمر بن عبد العزيز عن جميل عن أبي عبد الله …» [10]

منظور از عمر بن عبدالعزيز در سند روايت، آن شخص اموي نيست          كه در موردش گفته‌ شده است: الممدوح في الارض و الملعون في السماوات.[11]، بلكه مراد، عمر بن عبدالعزيز ابوحفص معروف به زُحَل است. نجاشي در موردش فرموده است: «مخلط»[12]. اين كلمه از عبارات تضعيف فرد است. يعني قدرت تشخيص درست ندارد. يك سند را از جايي گرفته و به حديث ديگري وصل مي‌كند و مخلوط مي‌كند. ابن شاذان در مورد او مي‌گويد: «سمعت الفضل بن شاذان، يقول: زحل أبو حفص، يروي المناكير و ليس بغالٍ و طريق الشيخ إليه ضعيف» [13] كمي لغزيد ولي جزء غاليان  نيست.

اگر خواسته باشيم در اين روايت، بحث سندي كنيم، چنين مشكل سندي را دارد ولي ما نياز به بحث سندي نداريم.

.

ناقلين ديگر روايت

  • · مختصر البصائر، : حلى، حسن بن سليمان بن محمد، متوفي: قرن هشتم، روايت را باكمي اختصار نقل مي‌كند.
  • ·‏ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، استرآبادى، على‏، متوفي: 940 ق‏
  • · نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين( للفيض)، فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى‏، متوفي: 1091 ق‏
  • · الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، متوفي: 1104 ق‏
  • · البرهان في تفسير القرآن‏، بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، متوفي: 1107 ق‏
  • · بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، متوفي: 1110 ق‏

.

روايت دوم

«قال حدثنا أبو القاسم العلوي [قال حدثنا فرات‏] معنعنا عن أبي عبد الله ع [في قوله‏] يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ الرَّاجِفَةُ[14] الحسين بن علي و الرَّادِفَةُ علي بن أبي طالب ع و هو أول من ينفض رأسه من التراب الحسين بن علي في خمسة و تسعين ألفا و هو قول الله إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»

.

امام صادق عليه السّلام در تأويل اين آيه شريفه: يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ  تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ يعنى: آن روز كه زلزله‏هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى‏آورد، و بدنبال آن، حادثه دومين [صيحه عظيم محشر] رخ مى‏دهد، فرمود: «راجفه»، حسين بن على و ديگرى كه از پى او مى‏آيد على بن ابى طالب عليهما السلام است نخستين كسى كه در رجعت از قبر بيرون مى‏آيد و خاك از سر و روى خود ميتكاند حسين بن على است كه با نود و پنج هزار نفر برانگيخته ميشوند. چنان كه خداوند ميفرمايد: ما پيغمبران خود و مردم با ايمان را در زندگى دنيا و در روزى كه شهيدان برمى‏خيزند يارى مى‏كنيم روزى كه عذر ستمگران سودى بحال آنها ندارد، لعنت خدا و عاقبت بد؛ براى آنهاست‏

.

سند روايت و ناقلين آن 

اگر خواسته باشيم اين روايت را بررسي كنيم معنعن است ولي سندش نقل نشده است

.

  • · اولين كسي كه روايت را نقل مي‌كند مرحوم فرات بن ابراهيم است
  • · تأويل ما نزل من القرآن الكريم فـي النبـي وآلـه 7، ابن حجام، محمد بن عباس، ايشان روايت را با سند ذكر بيان مي‌كند. ابن حجّام (متوفاي 328 ) از قدماست.مرحوم نجّاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: «ثقةً ثقةٌ من اصحابنا عينٌ سديد الحديث، لَهُ (سپس اسم كتابهايش را مي‌برد) و كتاب ما نزل من القرآن في اهل البيت:. قال جماعة من اصحابنا (در وصف اين كتاب) إنه كتابٌ لم يُصَنّف في معناه مثله[15]، (نظير اين كتاب نوشته نشده است).پس اگر تفسير فرات از نظر سند مقداري دچار اشكال باشد اين منبع، ديگر مشكل سندي ندارد
  • · الفضائل( لابن شاذان القمي)، ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل‏، متوفي: حدود 600 ق‏

.

 روايت سوم

«قال و حدثني أبي عن الحسين بن خالد عن أبي الحسن الرضا ع قال المساجد الأئمة:…‏ قَوْلُهُ‏ حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ‏ قَالَ الْقَائِمُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الرَّجْعَةِ فَسَيَعْلَمُونَ‏ مَنْ‏ أَضْعَفُ‏ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (تاويل قول خداوند كه مي‌فرمايد : تا آنكه وقتى آنچه بآنها وعده داده‏اند ببينند؛ مقصود قائم آل محمد و امير المؤمنين عليهما السّلام در رجعت است و بزودي خواهند دانست كه چه كسى ياورش ضعيف‏تر و در شماره اندك است  قَالَ هُوَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ لِزُفَرَ: وَ اللَّهِ يَا ابْنَ صُهَاكَ! لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ‏ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً وقتي كه درگيري شد وفلاني به خانه اميرالمؤمنين حمله كرد، حضرت علي  آنجا اين مطلب را به او فرمود كه اگر پيمان و قراري از پيامبر اكرم و كتاب خدا نبود، مي‌دانستي كه ضعيف‌تر چه كسي است؟

قَال فَلَمَّا أَخْبَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا يَكُونُ مِنَ الرَّجْعَةِ قَالُوا مَتَى يَكُونُ هَذَا- قَالَ اللَّهُ‏ قُلْ‏ يَا مُحَمِّدُ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ- أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً وَ قَوْلُهُ‏ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً..(.پس هنگامي كه پيامبر(ص) آن‌ها را از رجعت خبر داد گفتند: اين رجعت چه زماني است؟ خداوند فرمود: بگو: «من نمى‏دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى‏دهد؟ داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد.) – قَالَ يُخْبِرُ اللَّهُ رَسُولَهُ الَّذِي يَرْتَضِيهِ- بِمَا كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَخْبَارِ- وَ مَا يَكُونُ بَعْدَهُ مِنْ أَخْبَارِ الْقَائِمِ ع وَ الرَّجْعَةِ وَ الْقِيَامَةِ»[16]

.

.

 وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين

——————————————————————————————————-

[1] . تفسير قمى‏ ،نويسنده: قمى على بن ابراهيم‏ ،موضوع: روايى‏ ،قرن: سوم‏

[2] . تفسير فرات الكوفى‏ ،نويسنده: فرات كوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهيم‏ ،موضوع: روايى‏ ،قرن: چهارم

[3] . بحارالانوار ، ج‏1 ؛ ص37

[4] . شواهد التنزيل لقواعد التفضيل‏ از حسكاني، عبيد الله بن عبدالله‏ (تاريخ وفات : 490 ق‏) كتاب خوبي است ، مطالعه‌اش نماييد .مؤلف آن حنفي است. صاحب كتاب، آياتي كه در شأن مولاي ما علي و زهراي اطهر8 نازل شده ،جمع آوري كرده است. تعداد آيات اين كتاب 210  آيه و  1163 روايت است . بعضي قائلند كه ايشان مذهبش زيدي است.

[5] . شخصي ،كتاب وسائل را  تلخيص كرد و اسنادش را حذف كرد .با اينكه مرحوم والد ما با آن آقا دوست و همسايه بودند و رفت و آمد هم، داشتند ولي از اين كار، خوششان نيامد. اين چه كاري است؟ براي كي تلخيص كردي؟ براي عوام يا براي خواص؟ اگر براي عوام است كه عوام كاري به وسائل ندارد و اگر براي خواص است آنها سندش را هم مي‌خواهند، چون بناي بحث دارد. بعضي براي كارهايشان زحمت كشيدند اما زحمتشان چندان فايده‌اي ندارد.

[6] . الذريعة – آقا بزرگ الطهراني – ج 4 – ص 298 – 300

[7] . تفسير القمي، ج‏2، ص: 259

[8]. چه بسيار از انبياء كشته شدند. در بني اسرائيل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب 70 پيامبر را سر بريدند و بعدش هم اول صبح سركارشان رفتند گويا، هيچ اتفاقي نيفتاده است . امام حسين (ع) مي فرمايد: «اى ابا عبد الرحمن آيا ندانستى كه از پستى دنيا نزد خداست كه رأس مبارك يحيى بن زكريا به زنازاده‏اى از زنازادگان بنى اسرائيل هديه فرستاده مى‏شود، آيا ندانستى كه بنى اسرائيل از طلوع فجر تا طلوع شمس هفتاد پيامبر را كشتند، بعد هم در بازارهايشان نشسته به داد و ستد پرداختند و گوئيا كه از آنان كارى سر نزده است، و خداى در كيفر دادنشان شتاب نكرد بلكه مهلت داد و آنگاه آنان را كيفر سخت داد كه همان كيفر عزيز مقتدر بود، اى ابا عبد الرحمن از خداى بترس و دست از يارى من بر مدار». (ترجمه لهوف ، ص 91) ؛ بعضي از پيامبران به تنه درخت پناه آوردند و مردم ،درخت را با آنان دونيم كردند .

[9]. مرحوم خويي، در مورد عبدالله بن عباس مي‌گويد: «و نحن و إن لم نظفر برواية صحيحة مادحة و جميع ما رأيناه من الروايات في أسنادها ضعف، إلا أن استفاضتها أغنتنا عن النظر في أسنادها، فمن المطمأن به صدور بعض هذه الروايات عن المعصومين إجمالا»(معجم‏رجال‏الحديث ج : 10  ص :  233  ) ؛ و همچنين در مورد هشام بن حكم مي فرمايد: «أقول: هذه الروايات و إن كانت أكثرها ضعيفة السند، إلا أن استفاضتها و اشتهار هشام بن الحكم و عظمة القدر، تغني عن النظر في إسنادها على أن بعضها كان صحيح السند. (معجم‏رجال‏الحديث ج : 19  ص :  286 ) ؛ و همچنين در مورد زيدبن علي مي فرمايد: «و أن استفاضة الروايات أغنتنا عن النظر في إسنادها و إن كانت جلها بل كلها ضعيفة أو قابلة للمناقشة على أن في ما ذكرناه أولا غنى و كفاية و من أراد الاطلاع عليها فليراجع كتابي الأمالي و العيون للصدوق – قدس سره – و غيرهما» (معجم‏رجال‏الحديث ج : 7  ص :  348 )

[10] . تفسير القمي، ج‏2، ص: 259

[11] . نديدم كسي از علماي ما ايشان را پذيرفته باشد، بله، مرحوم مامقاني مي‌فرمايد كه سبّ و لعن را برداشته است و به اين خاطر از او تقدير مي‌كنيم اما اينكه توثيق شده باشد ؛ كسي را نيافتم . فقط مرحوم كركي است «و الله العالم» در وسائل، گويا ميل به قبول ايشان دارد . البته سيد رضي يا برادرشان هم در اشعارشان مي‌گويد: كه اگر بنا باشد چشمي در عزاي كسي از امويين، گريه كند در عزاي تو گريه مي‌كند كه در همين حد است. شرح ابن ابي الحديد4: ص6، قاموس الرجال8: 206.

[12] . رجال نجاشي ، ص284

[13] . معجم‏رجال‏الحديث ج : 13  ص :  41

[14] . تفسير فرات الكوفي، ص: 539، شماره حديث 689.

[15] . رجال نجاشي، ص378، شماره 1030.

[16] . تفسير القمي ؛ ج‏2 ؛ ص391

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *