نگاهی به کتاب غیبت نعمانی (1)
پدید آورنده : نجم الدین طبسی – تدوین: مصطفی کاظمی ، صفحه 1
پیش گفتار
آگاهی از معارف ناب ائمه ی معصومین علیهم السلام تنها با دست یابی به روایت های صحیح و معتبر امکان پذیر است که آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد . از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیث های موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به کتاب غیبت نعمانی می پردازیم; زیرا یکی از منابع کهن و بسیار معتبر در زمینه ی مهدویت و امام زمان (عج) است .
در آغاز این بحث، درباره ی شخصیت نگارنده ی کتاب، سخن می گوییم . سپس انگیزه ی وی از نگارش کتاب و سرفصلهای آن را می آوریم . در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی می کنیم .
در پایان نیز به بررسی شخصیت رشته پیوند ما با کتاب; یعنی «ابوالحسین محمد بن علی شجاعی » و دلایل معتبر بودن کتاب و صحت انتساب آن به نعمانی می پردازیم .
1- شخصیت نگارنده
نام ایشان، محمد بن ابراهیم بن جعفر الکاتب معروف به ابن ابی زینب (2) است . در علم رجال، چند نفر به «کاتب » شهرت یافته اند، که وی، یکی از آنهاست . او، کاتب محدث بزرگ; شیخ کلینی بوده و بخش بسیاری از کافی را نوشته است . وی اهل منطقه ی نعمانیه ی عراق بین واسط و بغداد و عراقی الاصل بود و در سال 360 ه . ق . درگذشت .
نجاشی درباره ی او می نویسد: شیخ من اصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیح العقیده (3) یعنی هیچ انحرافی در عقیده اش نیست و شیعه ی دوازده امامی است . آقابزرگ طهرانی در کتاب الذریعة (4) ، پس از ستودن نعمانی می نگارد: کتاب الغیبه للحجة، للشیخ ابی عبدلله الکاتب النعمانی المعروف بابن زینب تلمیذ ثقة الاسلام «الکلینی » یظهر من بعض المواضع ان الکتاب کان موسوما «او معروفا» ب «ملاء العیبة فی طول الغیبة » . از گفته ی آقابزرگ طهرانی چنین بر می آید نعمانی دست پرورده ی کلینی است و شهرت کتاب به نام غیبت و نیز وضعش تعینی است نه تعیینی; زیرا نام تعیینی آن «ملاء العیبة فی طول الغیبة » است . نعمانی، نگاشته های دیگری نیز مانند «الفرائض الرد علی الاسماعیلیه، التفسیر و التسلی » دارد که همه آن ها جز همین کتاب غیبت از بین رفته اند . علامه حر عاملی می گوید که بخشی از تفسیر نعمانی را دیده است . شاید بخش مورد نظر حر عاملی، همان روایت هایی است که از امام صادق (ع) نقل کرده و مقدمه ی تفسیر خویش را به نام «محکم و متشابه » قرار داده است . البته باید دانست که برخی از نویسندگان، «تفسیر محکم و متشابه » را به سید مرتضی نسبت می دهند .
نعمانی برای دست یابی به منابع ناب حدیث، سفرهای فراوانی به مناطق گوناگون داشته است . وی به شیراز، بغداد، اردن و حلب و سفر کرده است . سفر او به حلب، سفر پرباری بود; زیرا در آن جا توانست کتاب «غیبت » خود را منتشر کند .
2- دلیل نگارش
نگارنده گفته است که با دیدن پراکندگی فکری شیعیان و شک کردن برخی از آنان در مساله ی غیبت امام زمان (عج) به گردآوری روایت های ائمه ی معصومین علیهم السلام درباره ی غیبت همت گماشته است . او با استناد به این سخن امام صادق، من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه الرجال کما ادخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب و السنة، زالت الجبال قبل ان یزول ناآگاهی از روایت را دلیل مردم می داند . البته او اذعان دارد که گردآوری همه ی سخنان ائمه ی معصومین علیهم السلام درباره ی غیبت به مجموعه ای فراتر از این کتاب نیاز دارد .
3- محتویات کتاب
این کتاب از 26 باب به شرح زیر تشکیل شده است:
1) در نگه داری سر آل محمد علیهم السلام از نااهلش . 2) اخبار اعتصام به حبل الله . 3) بحث امامت . 4) ائمه ی اثنا عشر از قرآن و تورات و انجیل و روایاتی که از طریق سنی و شیعه رسیده است . 5) درباره ی کسانی که مدعی امامت شوند و برداشتن علم قیام و امامت قبل از قیام قائم . 6) احادیثی حول امامت از طریق عامه . 7) کسی که درباره ائمه شک کند . 8) لزوم حجت در زمین . 9) چنان چه دو تن روی زمین باشند، یکی امام است . 10) آنچه درباره ی غیبت از جمیع ائمه رسیده است . 11) تحمل مشقات و انتظار فرج . 12) سختی ها و ناملایمات شیعه در غیبت . 13) صفات و سیرت حضرت . 14) علایم پیش از ظهور . 15) اوضاع نابسامان جامعه قبل از ظهور . 16) نهی از تعیین وقت برای ظهور . 17) سختی ها و مشکلات حضرت از جانب جهال هنگام قیام . 18) خروج سفیانی . 19) پرچم صاحب، پرچم رسول خداست . 20) جیش الغیب . 21) وضع شیعه هنگام خروج قائم . 22) دعوت جدید . 23) سن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش . 24) روایاتی درباره اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام . 25) هرکس، امام خود را شناخت، تقدیم و تاخر امر ظهور، زیانی به او نخواهد داشت . 26) مدت حکومت قائم پس از قیام .
4- مشایخ نعمانی:
نعمانی در این کتاب، از هفده تن از مشایخ خود، نقل کرده است . آنان عبارتند از: ابن عقدة، ابن هوذة، ابوعلی کوفی، باوری، ارزنی، عبدالعزیز موصلی، ابوالحارث طبرانی، عبدالواحد موصلی، بندنیجی، علی ابن الحسین، (5) ابن جمهور قمی، حمیری، محمد بن عبدالله طبرانی، (6) ابن علان دهنی، اسکافی، (7) کلینی و موسی بن محمد قمی .
از میان هفده نفر به جز چند تن مانند کلینی و ابن عقدة، دیگران برای ما ناشناخته هستند . چون پرداختن به پیشینه ی هر یک از این هفده نفر و جایگاه آنان در کتاب های رجالی شیعه و سنی در این مجال اندک ممکن نیست، تنها به چند تن از آنان اشاره خواهیم کرد .
نکته
به فرض، اگر توثیقی برای این هفده نفر، یافت نشود، آیا اصلی وجود دارد که براساس آن، مشایخ ثقات را ثقه بدانیم؟ یعنی اکنون که در ثقه بودن نعمانی، بحثی نیست، پس افرادی نیز که وی از آن ها حدیث، نقل کرده است باید ثقه باشند . در پاسخ باید گفت چنین اصلی وجود ندارد . به عبارت دیگر، شیخوخة و مشایخ اجازه ثقات بودن، دلیلی بر ثقه بودن نیست و به وسیله ی وثاقت مستجیز، نمی توانیم وثاقت مجیز را احراز کنیم . البته به نظر مامقانی، دلیل بر حسن بودن آن مشخص می شود . با این حال، به نظر برخی از معاصران، فراوانی روایت ثقه از شخصی، دلیل وثاقت آن شخص است . برای مثال، کلینی از سهل بن زیاد، روایت های بسیاری نقل می کند برخی تا دو هزار مورد گفته اند و ممکن نیست که کلینی در دو هزار مورد، از فردی ضعیف، حدیث نقل کند .
اکنون اگر نتوانسته باشیم توثیقی برای آنان بیابیم، می توانیم این اصل را با این هفده نفر، هم آهنگ سازیم .
1) ابن هوذة
نخستین فرد مورد بحث از شمار مشایخ نعمانی، «احمد بن نصر بن هوذة ابوسلیمان باهلی » است که ایشان را احمد بن نصر و یا ابن نصیر نامیده اند . آیت الله خویی قدس سره می گوید: «احمد بن نصره همان احمد بن هوذة است .» (8) این نکته برای ما سودمند است، زیرا ممکن است «احمد بن نصر» توثیق نداشته باشد، ولی «احمد بن هوذة » توثیق شده باشد، که در این صورت مشکل ما حل خواهد شد .
آیت الله خویی قدس سره در ادامه می گوید: «نام برده، 87 مورد در سند احادیث واقع شده است » ، اما از وثاقتش هیچ سخنی نمی گوید .
مامقانی نیز درباره ی او از شیخ نقل می کند که وی در سال 331 ه . ق . از تلعکبری حدیث نقل کرده و تلعبکری، شیخ اجازه ی اوست و در 8 ذی الحجة 332 ه . ق . نزدیک پل نهروان درگذشته و نام او در کتاب رجال شیخ طوسی نیز آمده است . روش رجال شیخ، این گونه است که نام همه ی اصحاب و معاصران ائمه معصومین علیهم السلام را به ترتیب معاصر بودن بیان می کند، ولی هیچ تضمینی نمی دهد که اینان ثقه اند یا نه . مامقانی می گوید: «من بیشتر از این، چیزی نیافتم، ولی از همین مطلب بر می آید که ایشان از امامیه است; زیرا شیخ طوسی در رجال خویش، نام ایشان را آورده، ولی از مذهبش، سخنی نرانده است، اگر انحرافی داشت – برای نمونه، اگر زیدی بود – شیخ می گفت که مشکل دارد . مطلب دیگر این که این شخص، شیخ اجازه ی شماری از موثقان است و این سبب حسن بودن وی می شود .» (9)
همان گونه که می دانید روایت حسنه، روایتی است که راوی آن امامی است، ولی توثیق نشده است . برای مثال می گویند «حسنه ی علی بن ابراهیم عن ابیه » ; یعنی این روایت از ابراهیم بن هاشم است . چون پدر، امامی بوده و توثیقی ندارد، می گویند روایت حسنه است، البته باید گفت که بعضی افراد، فراتر از توقثیق هستند و اگر توثیق نشده اند، به دلیل بزرگی مقامشان بوده است مانند: حضرت زینب علیها السلام، حضرت عباس علیه السلام، حضرت معصومه علیها السلام، حضرت عبدالعظیم علیه السلام . (10) استادمان، آیت الله اشتهاردی نقل می کردند که آیت الله سید احمد خوانساری در درس خود فرموده بودند: «اگر بعضی ها توثیق نشده اند، برای این نیست که مجهول الحالند، بلکه اجل از توثیقند و ابراهیم بن هاشم از این قبیل است » مرحوم میرداماد در «الرواشح » (راشحه ی 33) درباره ی شیخ اجازه چند حالت اجازه را نقل می کنند که ما به دو صورت آن اشاره می کنیم . برای مثال، یک وقت این آقای زید که به من اجازه ی روایت داده، اجازه روایت کتاب خودش را داده است . در این صورت، نقل شخصی حتی مثل نعمانی از اوسبب وثاقتش نمی شود و باید وثاقت او برای ما محرز شود . ولی گاهی این شخص، اجازه ی روایت از کتاب معروفی مانند کافی را می دهد . در این صورت، وثاقتش لازم نیست; یعنی اگر ثقه هم نباشد، ما می توانیم از او روایت نقل کنیم . این در سلسله قرار گرفتن، برای تشریفات است . و کاری است که مرحوم نمازی در «مستدرکات رجال الحدیث » به آن پرداخته است . . ایشان، همه ی افرادی را که در سلسله ی احادیث بوده و دیگران نیاورده اند، گردآوری کرده است . اگر هم دیگران بیان کرده اند، ایشان مطالب بیشتری درباره ی آن شخص بیان می کند . کسانی را که دیگران از «ممن لم یرو عنهم » شمرده اند، ایشان با دلیل جزء «ممن روی عنهم » می آورد یا این که معاصر بودن آن را ثابت می کند . بنابراین، اگر بخواهیم درباره ی راویان تحقیق کنیم، پیش از این که خود را به زحمت اندازیم و کتاب های متعددی را ببینیم، ابتدا باید این کتاب را ببینیم . در بیشتر موارد اگر گفته شده است: «لم یذکره » یعنی این که دیگر به خودتان زحمت ندهید; زیرا در کتاب های دیگر، درباره ی ایشان، چیزی نیامده است .
2) ابوعلی کوفی
نام وی «احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار ابوعلی کوفی » است . وی به قرینه نزدیک بودن سال وفاتش با نعمانی و رواج داشتن نسبت دادن نام شخص به جدش، ظاهرا همان احمد بن محمد بن عمار است (11) که نامش در کتاب «الفهرست » شیخ طوسی نیز آمده و ثقه و جلیل القدر است . (12) نجاشی درباره ی ایشان می گوید: «شیخ من اصحابنا، ثقة جلیل، کثیر الحدیث الاصول، صنف کتب منها کتاب اخبار آل النبی و فضائله و توفی سنه مرحوم نمازی نیز می نویسد: «ثقة جلیل بالاتفاق » (14) وی کوفی است . بد یست بدانید که ابن عدی در «الکامل » می گوید: «هر جا من گفتم فلانی کوفی است; یعنی ضعیف است .» این مساله به این دلیل بوده است که بیشتر مردم کوفه، شیعه بوده اند، چه به معنای شیعه دوازده امامی و چه به معنای دوست دار علی بن ابی طالب علیه السلام به هرحال، این کار ضد ارزش شمرده می شده است . همین گونه یکی از معاصران به نام «محمد بن ابوزهو» در کتابش می نویسد که دو چیز از نشانه های ساختگی بودن حدیث است: یکی این که راوی آن، شیعه باشد . دوم این که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام باشد .
3) ابن عقدة
«احمد بن محمد بن سعید ابوالعباس کوفی » معروف به «ابن عقدة » از مشایخ مهم «نعمانی » است که حدیث فراوانی از او نقل کرده است . درباره ی ایشان به کتاب های اهل سنت و شیعه، نظری خواهیم افکند .
خود «نعمانی » در مقدمه اش می گوید: «در وثاقت و اطلاع از حدیث وی، جای هیچ بحث و تاملی وجود ندارد .» (15) افرادی مانند آیت الله خویی قدس سره در موضوعات توثیق یک نفر را کافی می دانند، مگر این که معارض داشته باشد، چنان که خواهیم دید، ایشان هیچ معارضی ندارد . پس اگر ایشان، توثیق دیگری جز همین توثیق نعمانی را نداشته باشد، برای ما کفایت می کند . با این حال خواهید دید که افزون بر توثیق های وارده، تعریف و تمجید فراوانی نیز از ایشان شده است . البته منظور از نبود معارض، اهل سنت نیستند; چون بیشتر کسانی را که سنی ها ضعیف می کنند، به دلیل عقایدشان است . این مساله را جوزجانی بنیان نهاده است . وی در کتاب «احوال الرجال » هر کس را که به علی بن علی طالب علیه السلام عنایتی دارد، منحرف می نامد، برای نمونه، «حریض بن عثمان » کسی است که پس از نماز صبح و نماز مغرب، هفتاد مرتبه علی را لعن می کرد . یکی از همراهانش نقل می کند که از مصر تا مکه با وی همراه بودم . سوار بر شتر نمی شد و پیاده نمی شد مگر این که علی را لعن می کرد و من هفت سال پشت سر او نماز خواندم و این کارش ترک نشد . جوزجانی درباره ی چنین فردی می گوید: «ثقة الا انه کان یسب علی » . هم چنین درباره ی عمر سعد می گوید: «ثقة الا انه قتل الحسین » . قتل امام حسین و اهل بیت علیهم السلام برای آنان، هیچ اهمیتی ندارد . با این حال، هنگامی که به بعضی صحابه می رسند، اگر کسی به آن ها حرفی بزند از اعتبار ساقط می شود . برای مثال ذهبی هنگامی که به ابن عقده می رسد، ایشان را به عرش می برد، اما می گوید: «من از این شخص، روایت نقل نمی کنم; چون زمانی به مسجد براثا می رفت و در مذمت شیخین نقل حدیث می کرد» . بنگرید که بعضی از صحابه، ملاک می شوند . او می گوید ابن عقدة، ثقة است; یعنی نه دروغ گوست و نه این که دقت نظر ندارد، بلکه تنها مشکلش این است که: «یذم الشیخین » . با این حال هنگامی که به «حریض بن عثمان » می رسد، سه دفعه می گوید: «ثقة، ثقة، ثقة » .
با این که «بشار اواد» در شمار افراد کج فهم و متعصبان درجه ی یک است، ولی در تعلیقه ای که بر کتاب «سیر ذهبی » دارد، از جمله ی ذهبی، تعجب می کند و می گوید: «کیف یکون ثقة من کان یسب علی ابن ابی طالب » . همین ذهبی درباره ی شیخ طوسی نیز می گوید: «کان ذکیا و لیس بزکی » . معلوم نیست که آیا ذهبی، فحش نامه می نویسد یا سیر اعلام النبلاء؟ هنگامی که به شیخ مفید می رسد، می گوید: «رئیس الروافض » است و دویست کتاب دارد که من – الحمد لله – هیچ کدام را ندیدم .
از این که بگذریم در بررسی منابع شیعه، به نظر شیخ درباره ی ایشان می رسیم . شیخ طوسی درباره ی ابن عقدة می فرماید: جلیل القدر، عظیم المنزلة، له تصانیف و ذکر نامه ها فی الفهرست . (16) اما مشکلی دارد و آن، این که «کان جارودیا» ، زیدی جارودی بوده است . «صنف لهم و ذکر اصولهم » ایشان همه ی کتاب هایی را که بزرگان ما نوشته بودند، فهرست کرده و گردآورده است . در ادامه شیخ می فرماید که از ابن عقدة، نقل شده است که من، 120 هزار حدیث را با سندشان از حفظ هستم و 300هزار حدیث دیگر هم در دسترس دارم که که آن ها را نقل می کنم . . تعلبکری از ایشان نقل کرده است که اجاز لنا ابن الصلت عنه بجمیع روایاته; یعنی هر چه روایت کرده است من به آن دسترسی دارم .
اکنون به نظر اهل سنت درباره ی ایشان می پردازیم . ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» می گوید: «ابوالعباس الکوفی الحافظ » . حافظ نزد اهل سنت، رتبه ای است و به کسی گفته می شود که دست کم، متن و سند صد هزار حدیث را در حفظ دارد . (17) بعد می گوید: «احد الاعلام الحدیث، نادرة الزمان و صاحب التصانیف » . اما در آخر، نیشش را می زند: «علی ضعف فیه » وی در سال 249 ه . ق . به دنیا آمده است وی «طلب الحدیث سنة بضع و ستین و مئتین » . و در کوفه، بغداد و مکه، چنان حدیث از او نوشته شده است که قابل شمارش و وصف نیست . نکته ی دیگر این که ذهبی می گوید: جمع التراجم و الابواب و المشیخه و انتشر حدیثه و بعد صیته . همه جا سخن از ابن عقده و احادیث وی بود و صدا و آوای او به جاهای دوردست هم رسیده بود . سپس می گوید: و کتب عمن دب و درج من الکبار و الصغار و المجاهیل و جمع الغث الی السمین و الخذر الی الدر الثمین . یعنی در کتاب هایش، همه چیز هست . در هست سنگ ریزه هم هست، از آدم های ناشناس هم، حدیث نقل کرده است . بعد اسم چند نفر از اهل سنت را می آورد که از وی، حدیث نقل کرده اند . یکی از آن ها طبرانی است – سلیمان بن احمد طبرانی صاحب معجم کبیر، معجم اوسط و معجم اصغر – وی دویست کتاب نوشته است . دیگری، ابن عدی، صاحب کتاب 8 جلدی «الکامل فی الضعفا» ، شاگرد ابن عقدة است . نفر سوم، ابن شاهین، صاحب کتاب «تاریخ اسماء السقاط » قدیم است . افراد بعدی، ابن جعابی و ابن القری، هستند که همه، پای درس ابن عقدة می رفتند و از ایشان، حدیث می گرفتند .
نکته ی سومی که ذهبی درباره ی ابن عقدة، بیان می کند، این است که: از ابن عقدة احادیثی به من رسیده که از سنخ صحیح اعلایی است . «وقع لی حدیثه بعلو» . سپس یکی از آن احادیث را می آورد که سندش به «شعبی » می رسد; یعنی کسی که دائم الخمر و معروف به قمارباز خمار بوده است و قسم می خورد که علی بن ابی طالب علیه السلام رحلت کرده و قرآن را حفظ نبوده است وی، حدیثی را از ابن عقدة ذکر می کند، که سندش به شعبی می رسد که می گوید: من حدیث را از علی نقل می کنم که فرمود: من نزد رسول الله بودم که عمر و ابوبکر از جلوی ما عبور کردند . در این لحظه، پیامبر رو کرد به من و گفت: یا علی هذان سید اکهول اهل الجنة من الاولین و الاخرین الا النبیین و المرسلین . جالب است بدانید درباره ی همین حدیث، بحثی میان امام جواد علیه السلام و یحیی بن اکثم کوفی واقع شده است . یحیی در مجلسی، از امام پرسش هایی می کند . یکی از آن ها همین مساله است که مگر پیامبر نفرموده است: عمر و ابوبکر سیدا کهول اهل الجنة؟ امام در پاسخ می فرماید: اصلا کسی پیر، وارد بهشت نمی شود و همه ی بهشتیان، جوان هستند . سپس امام می فرماید: این حدیث از ساخته های معاویه است که آن را در مقابل حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة وضع کرده اند . سپس ذهبی، حدیث دیگری از ایشان نقل می کند که سندش به سفیان می رسد . که پیامبر فرمود: لا یجتمع حب علی و عثمان الا فی قلوب نبلاء الرجال . آن گاه آقای ذهبی می گوید: قد رمی ابن عقدة بالتشیع; می گویند ابن عقدة شیعه است، ولی این گونه نیست و این روایت هایی که از او آوردیم نشان می دهد که او غلوی ندارد . اما می افزاید: کسی که به رتبه ی ابن عقدة برسد و در دل، نسبت به خلیفه و سابقین، کینه ای داشت باشد، یا معاند است یا زندیق . ذهبی در جایی دیگر می گوید: مردی از بنی هاشم نزد ابن عقدة بود که بحث میان شان در گرفت . ابن عقده رو کرد و به او گفت: ساکت شو! من درباره ی فضایل خانواده ی شما 300 هزار حدیث از حفظ دارم . بنگرید یعنی چقدر؟ کتاب وسائیل الشیعه که 30 جلد است، 35 هزار حدیث دارد . حال شما ببینید که 300 هزار حدیث، چند جلد کتاب می شود .
ذهبی، سخنی نیز از حاکم نقل می کند، کسی که کارشناس فن است . سمعت ابا علی الحافظ یقول: ما رایت احدا احفظ الحدیث الکوفیین من ابی العباس بن عقده . سپس گفته ی «دار قطنی » را می آورد، که هم در رجال کتاب دارد و هم در سنن . وی می گوید: اهل کوفه معقتدند از زمان ابن مسعود تا زمان ابن عقدة، شخصیتی مانند ابن عقدة و حافظتر از وی نبوده است . ذهبی پس از نقل این دو سخن می گوید: «بله . در کوفه شاید این گونه بوده و حافظتر از وی نیامده باشد، اما این گونه نیست که بگوییم در جاهای دیگر نیز نظیر نداشته است . و این سخن درست نیست; زیرا پس از ابن مسعود و علی، کسان دیگری بودند که از ایشان بالاتر – در این جا نیز حاضر نیست علی را مقدم کند! – آن گاه افرادی را نام می برد مانند: علقمه، مسروق، عبیده، ثم ائمه حفاظ کابراهیم النخعی، منصور، الاعمش، مسعر، الثوری و سپس می افزاید: ثم هولاء یمتازون علیه بالاتقان و العدالة التامه و لکنه اوسع دائرا فی الحدیث منهم . در ستودن آنان نیز یک جانبه قضاوت نمی کند، بلکه می گوید: هم عدالت شان بیشتر است و هم اتقان شان . درباره ی فراوانی آگاهی وی از حدیث، شخصی به نام برقانی نقل می کند که: ما چهار برادر بودیم و سال ها در دروس ابن عقدة شرکت می کردیم و در کوفه کتاب ها و دفترها پر کرده بودیم . هنگامی که خواستیم از نزد او برگردیم، به ما گفت: آیا آن چه از من شنیدید، برای شما کفایت می کند؟ ما گفتیم: بله . ما هر کدام، از شما صد هزار حدیث نقل کرده ایم . ابن عقدة گفت: این مقدار کم ترین احادیثی است که من از یکی از استادانم فرا گرفته ام . به همین دلیل دار قطنی می گوید: یعلم ما عند الناس و لا یعلم الناس ما عنده . همه ی این ها درباره ی حافظه ی ابن عقدة بود . و درباره ی دقت نظر ایشان نیز ابن جعابی می گوید: ابن عقدة سه بار برای نقل حدیث به بغداد آمد . بار دوم که آمد، به من گفت: برو احادیث ابن صاعد را بیاور تا ببینم . من نزد ابن صاعد رفتم . او نیز مسندی را که درباره ی علی بن ابی طالب بود، به من داد و من هم آن را به ابن عقدة دادم . وی آن را مطالعه کرد و به من برگرداند . به او گفتم: نظرتان چیست؟ گفت: در آن، یک غلط وجود دارد . گفتم چیست؟ پاسخ داد: نمی گویم مگر این که از بغداد خارج شوم . پس من منتظر شدم تا روز موعود فرا رسید . هنگامی که از شهر دور شدیم، گفتم: اکنون به وعده ات، وفا کن . وی گفت: ابن صاعد، حدیثی را نقل کرده که سندش این گونه است عن ابی سعید الاشج عن یحیی بن زکریا بن ابی زائده، حال آن که ابی سعید اشج در شبی به دنیا آمد که در آن شب، یحیی درگذشته است . پس این سند، اشتباه است . ابن جعابی می گوید: هنگامی که به بغداد برگشتم و قضیه را به ابن صاعد گفتم، چنان خشمگین شد که گفت: هر تکه از گوشت بدنش را به هر شاخه ای از این درخت آویزان می کنم . او مرا رسوا کرده است . با این حال هنگامی که به دفترهایش مراجعه کرد، دید در سند روایت، اشتباه کرده است و سند صحیح این گونه بوده: عن شیخ غیر الاشج عن ابی زائدة . حال عنایت کنید که چنین شخصی تنها 300 هزار حدیث درباره ی اهل بیت علیهم السلام از حفظ دارد و این گونه دقت نظر هم دارد، اما بعضی ها از ایشان، دل خوشی ندارند . برای مثال، عبدالله بن احمد بن حنبل می گوید: از زمانی که ابن عقدة رشد کرد، احادیث کوفه فاسد شد . خود ذهبی هم می گوید: ایشان مشکلی ندارند جز این که مسالب شیخین را می گوید و در مجموع، مشکل ایشان تشیع اش است .
5- ناقل کتاب نعمانی
کسی که این کتاب را از نعمانی نقل کرده است، ابوالحسین محمد بن علی الشجاعی است . وی تنها رشته ی پیوند ما با کتاب غیبت نعمانی است . با این حال، ایشان در شمار معاریف نبوده و هیچ توثیقی درباره ی ایشان وارد نشده است . ما یک مجهول داریم و یک مهمل . مجهول آن است که در کتب رجالی آمده اما نه مدح شده است و نه ذم . مهمل هم آن است که اصلا نامش در کتاب رجالی، نیامده است . بنای نمازی در «المستدرکات » این است که بسیاری از این مهمل ها را گرد آورده و در این زمینه، بسیار زحمت کشیده است . پس براساس این تفسیر، شجاعی مجهول می شود; چون نامش در رجال آمده است . نجاشی می گوید: «من ابوالحسین را دیدم که کتاب غیبت را برای نعمانی می خواند . تستری نیز همین سخن نجاشی را بی کم و کاست آورده است و چیز دیگری اضافه ندارد . (18) نمازی با صراحت می گوید: «هیچ ذکری از ایشان به میان نیامده است .» (19) در ادامه، سخن نجاشی را می آورد .
حال باید در این جا بحث کنیم که اگر نتوانستیم این شخص را توثیق کنیم، آیا اصل کتاب نیز زیر سؤال خواهد رفت یا نه؟
راه حل
درباره ی اصل کتاب مشکل نداریم; زیرا نجاشی می گوید: شجاعی به فرزندش وصیت کرده بود که کتاب را به من بدهند . اکنون این کتاب نزد من است . یعنی وی اقرار می کند که کتاب نعمانی پیش او است . نجاشی نیز کسی است که کارشناس فن است و شهادت او بر این که این کتاب، همان کتاب نعمانی است، انتساب کتاب را به نعمانی، برای ما قطعی می کند . تستری نیز سخنی را نقل می کند که شاید به وسیله ی آن، بسیاری از قضایا برای ما حل شود . ایشان می گویند: (20) ما اگر اصول مشهوره و مصنفات معروفه ی پیشینیان را داشتیم، می توانستیم به صحت بسیاری از روایت ها، حکم کنیم . توجه کنید . مگر کلینی و دیگران، روایت هایشان را از کجا آورده اند؟ این ها همه از اصول «اربعمائة » که از اصول شیعه است، حدیث را بیان کرده اند . ایشان در ادامه می فرماید: پیشینیان درباره ی صحیح، یک اصطلاحی دارند و 2معاصران، اصطلاحی دیگر .
هنگامی که پیشینیان می گویند روایت صحیح است، بدان معناست که آن خبر معتبر است و اعتبار خبری دارد و کاری به مخبر آن ندارند . هر چند ممکن است اعتبار مخبری نیز داشته باشد . این گونه تقسیم بندی روایت ها از نظر سند به صحیح، موثق، حسن و ضعیف را علامه حلی انجام داده است . البته پیش از ایشان نیز این کارها سابقه داشته است، ولی به نام ایشان ثبت شد . بعد این تقسیم بندی ها گسترش پیدا کرد، به گونه ای که مرحوم قمی در جلد دوم «قوانین » ، ظاهرا آن را به 45 صورت تقسیم می کند . صحیح در اصطلاح معاصران به معنانی اعتبار مخبری است . یعنی همه ی رجال سند، امامی عادل باشند . ایشان ادامه می دهد که اکثر واسطه ها، مشایخ اجازه هستند . مانند امروز که از بزرگان، اجازه ی روایت می گیرند . این اجازه ی روایت، تشریفاتی است و تنها برای پیوند سلسله ی سند است . ایشان می فرماید: که فلانی به من اجازه داده است و خودش نیز از فلانی اجازه گرفته است تا می رسند به کتاب کافی . حال فرض کنید در سلسله، واسطه ی چهارم را نشناخته ایم . آیا این کار، کافی را از اعتبار می اندازد؟ در واقع، اگر مشایخ اجازه، مشکلی داشته باشند، به خود کتاب لطمه نمی خورد; چون بسیاری از این روایت ها، در مصنفات اصحاب ائمه و اصول آن ها گرفته شده است . با پذیرش این سخن، دیگر برای مشکلی به وجود نمی آید . به یقین، پیوند نعمانی به بعضی از مشایخی – به ویژه ابن عقدة – که روایت های زیادی از وی نقل می کند، اعتبار زیادی به کتاب می دهد . پس از مجموع سخنان نجاشی و تستری به دست می آید که هر چند شجاعی توثیق نشده است، اما در اعتبار و صحت انتساب کتاب به نعمانی، جای هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد .
خلاصه
1- نعمانی، فردی ثقه، جلیل القدر و عظیم المنزلة و در شمار علما و فقهای بزرگوار شیعه ی دوازده امامی است .
2- دو تن از مشایخ وی که از آن ها بسیار حدیث نقل کرده است، نزد علمای شیعه، ثقه و معتبر هستند و این خود، اعتبار بیشتری به کتاب می دهد .
3- در انتساب این کتاب به نعمانی، جای هیچ تردیدی نیست و کسی منکر آن نشده است . در مجموع، کتاب غیبت نعمانی یکی از دسته اول ترین و معتبرترین منابع ما در مباحث مهدویت به ویژه در مساله غیبت به شمار می رود .
پی نوشت ها:
1. نوشته ی حاضر، نخستین درس از سلسله درس های استاد شیخ نجم الدین طبسی با عنوان «منبع شناسی مهدویت » است که در مرکز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم برای گروهی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده و در نخستین جلسه، به کتاب غیبت نعمانی پرداخته شده است . در شماره های آینده منابع دیگر نیز به ترتیب آورده خواهد شد . ان شاءالله .
2. گاهی به ایشان «ابن زینب » نیز گفته اند .
3. قاموس رجال، تستری، جامعه المدرسین، قم، ج 9، ص 442
4. الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، موسسه اسماعیلیان، قم، ج 16، ص 79
5. پرسش این است که آیا وی، همان صدوق است یا مسعودی؟ پژوهش گر این کتاب، آقای غفاری باور دارد که وی صدوق است; زیرا این روایت ها در قم برای نعمانی نقل شده و مسعودی نیز به قم نیامده است .
6. وی با طبرانی معروف یعنی سلیمان بن احمد، صاحب کتاب معروف معجم صغیر اوسط و کبیر تفاوت دارد .
7. وی غیز ابوجعفر اسکافی معروف است که ابتدا سنی بود و بعدها شیعه شد .
8. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، دارالزهرا، بیروت، ج 1، صص 348 و 360 .
9. تنقیح المقال، مامقانی، مطبعة المرتضویة، نجف، 1350، ج 1، ص 666; مستدرکات علم الرجال، علی نمازی، حیدریان، تهران، ج 1، ص 498 .
10. البته ممکن است این بزرگواران دارای توثیق نیز باشند .
11. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 294 .
12. الفهرست، شیخ طوسی، مکتبة المرتضویة، ص 29; رجال شیخ طوسی، ص 454 .
13. قاموس الرجال، ج 1، ص 626 .
14. مستدرکات علم الرجال، ج 1، ص 462 .
15. المقدمة، نعمانی، ص 25 .
16. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 276 .
17. رجال مقارن، نجم الدین طبسی، ص 7 .
18. قاموس الرجال، ج 9، ص 442 .
19. مستدرکات علم الرجال، ج 7، ص 232 .
20. قاموس الرجال، ج 1، ص 60 .

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *