روايات عامه

بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سیما امام زماننا روحی و ارواح من سواه لتراب مقدمه الفدا.

بحث ما راجع به علائم ظهور بود و اینکه آیا خروج یأجوج و مأجوج قبل از ظهور است یا بعد از ظهور؟ روایات عامه را از نظر محتوا و سند بررسی می‌کردیم، البته چند روایت دیگر از آنها باقی مانده است.

روایات عامه به غیر از مشکل سندی مشکل محتوائی نیز دارند زیرا مضامین آنها با مسائل مطرح شده در روایات ما سازگاری ندارد. لذا ما بعد از بررسی روایات عامه نگاهی مجددا به روایات خاصه انداخته تا ببینیم در کتب ما از طریق اهل بیت ع راجع به یأجوج و مأجوج چند روایت و به چند مضمون رسیده است و اصولا در روایات ما چه مقدار به آن پرداخته شده است. البته اصل این مطلب قرآنی است و چند آیه در قرآن در مورد آن وجود دارد.

وقتی در کل کتب امالی شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ صدوق (که در ترتیب الامالی هم ذکر شده) نگاه کنیم، می‌بینیم راجع به یأجوج و مأجوج تنها یک روایت وجود دارد. لذا بعد از پرداختن به روایات عامه باید به بررسی روایات خاصه و بیانات مفصلی که علامه طباطبائی در این زمینه دارند بپردازیم. مرحوم علامه از ذوالقرنین شروع کرده و به جریان سد و یأجوج و مأجوج و عاقبت امر آنها و اشکالات مطرح شده در این رابطه پرداخته که نهایتا توقف کرده و جواب نداده‌اند و سپس به دو توجيه بسنده كرده است.

بعد از پرداختن به فرمایشات علامه لازم است به یکی دیگر از مباحث مهمی که از لابلای روایات عامه راجع به یأجوج و مأجوج استفاده می‌شود اشاره کنیم و آن مساله هرج و مرج بعد از رحلت حضرت عیسی ع یا بعد از رحلت امام زمان ع است. که البته ما این مساله را تحت عنوان حکومتهای بعد از حضرت مهدی ع مطرح خواهیم کرد که آیا بعد از حضرت مهدی ع دوباره هرج و مرج و ناامنی می‌شود یا اینکه حکومت عدل و عدالت هست تا چهل روز به پایان دنیا؟

روایت شانزدهم:

به این روایت اجمالا در جلسه قبل اشاره کردیم و گفتیم روایتی است که ابن ماجه قزوینی در سنن خودش ج 2 ص1359 آن را به سندش از نواس بن سمعان که ظاهرا صحابی بوده از پیامبر نقل می‌کند که پیامبر گرامی اسلام فرمودند: سیوقد المسلمون من قسیّ یأجوج و مأجوج و نشّابهم و اترستهم سبع سنین؛[1]

به مدت هفت سال بعد از هلاکت یأجوج و مأجوج مسلمانها از غنائمی که از آنها باقی مانده که عبارت باشد از قوس، نشاب (يعني تير سپر) استفاده می‌کنند. سیوقد یعنی آتش مي‌زنند به این معنا که مسلمانها از این وسائل به عنوان هیزم استفاده می‌کنند یعنی حتی دیگر جنگی نیست که نیاز به این مهمات و سلاحها داشته باشند. این روایت با قطع نظر از سند که البته به نظر ما اصلا اعتبار ندارد، مفادش این است که بعد از یاجوج و ماجوج، حاکمیت برای اسلام و مسلمین است و حکومت در دست مسلمین است و دیگران نقشی نخواهند داشت. حال مراد از سبع سنین چیست؟ دو احتمال در این عبارت وجود دارد؛ یا اینکه واقعا مراد هفت سال است یا اینکه این هفت سال کنایه از کثرت یعنی سالهای متمادی است. به هر حال این روایت با روایاتی که قبلا از خود اهل سنت نقل شده منافات دارد.

اما از نظر سند كتابهايش که این روایت را نقل نموده اند به ترتیب عبارتند از:

ابن ماجه، تاریخ بغداد، تاریخ دمشق، جامع الصغیر، القول المختصر، کنز العمال و فیض الغدیر.

امّا از مولفین شیعه احدی به این روایت نپرداخته است.

طبق مبانی اهل سنت، عبدالرحمان بن جبیر ابن نفیر را برخی گفته اند مشکل دارد زیرا مطالبی را نقل کرده که قابل قبول نیست، یعنی به اصطلاح شواذ نقل می‌کند.

روایت هفدهم:

روایتی است که مسند احمد نقل می‌کند که: خطب رسول الله ص و هو عاصب اصبعه من لدغة عقرب فقال: حضرت در حالی که دستشان را به خاطر نیش عقرب باندپيچي و بسته بودند خطبه­ای در جمع اصحاب خواندند که: انکم تقولون لا عدو و انکم لاتزالون تقاتلون عدوا حتی یاتی یاجوج و ماجوج؛ همیشه در برابرتان جبهه­ای است تا دوران یأجوج و مأجوج که ویژگیهای آنها اینگونه است عراض الوجوه صغار العیون شهب (صعب) الشعاف؛ صورتهای آنها پهن، چشمانشان کوچک و مویشان زرد است من کل حدب ینسلون؛ از هر مرتفعی سرازیر می‌شوند. کان وجوههم المجان المطرّقة؛[2] مجان جمع مجن به معنای سپر است یعنی سپری که فرو رفتگی دارد.

این روایت اصلا در کتب ما نیامده و علمای ما با اینکه تمرکز فکری و سعه معلومات آنها از ما بیشتر بوده ولی با توجه به اینکه این روایات را دیده اند آنها را نقل نکرده‌اند.

این روایت را احمد در مسندش ج5 ص271 نقل کرده است. راجع به مسند احمد بحث خواهیم کرد که آیا این کتاب تالیف خود احمد است یا خیر؟ احمد این کتاب را املا می‌کرده و پسرش عبدالله هم می‌نوشته ولی در مورد این کتاب چند بحث است:

اول اینکه بر فرض که خود احمد و پسرش مشکلی نداشته باشند، سلسله سند به عبدالله چه کسانی بوده‌اند. شما اشخاصی همچون قطیعی، شیبانی و بقیه را ببینید همه اینها مشکل دارند، لااقل اینکه آنها به اعتراف خودشان تخصصی در علم حدیث نداشته‌اند.

اشکال دیگر اینکه آیا همه مسند از احمد بوده یا اینکه عبدالله گاهی از پدر و گاهی هم از دیگران نقل می‌کند؟ ما اگر از همه رجال سند این روایت چشم پوشی کنیم از یک نفر نمی توانیم چشم پوشی کنیم و آن خالد بن عمرو ابن حرمله است که این روایت را از خاله اش نقل می‌کند، حال خاله­ی این شخص کیست؟ معلوم نیست. حتی خود اهل سنت وقتی به این نوع روایات می‌رسند به سادگی از کنار آن نمی گذرند. بعد از احمد کتابهای متعدی مثل فائق زمخشری، اسد الغابه، فتن ابن کثیر و تفسیرش، مجمع الزوائد هیثمی و جامع الاحادیث و…

روایت هجدهم:

روایتی است که ابن حماد نقل می‌کند عن تبیع[3] و لم یسنده الی النبی ص: ینصرف عیسی ع و من معه بعد یأجوج و مأجوج الی بیت المقدس؛ دقت کنید که چقدر در این روایات به بیت المقدس نقش کلیدی و محوری داده شده است. فیقولون: الان وضعت الحرب اوزارها؛ بعد از یأجوج و مأجوج می‌گویند جنگ دیگر تمام شد. در روایات ما مدت جنگها را هشت ماه ذکر کرده اند که انتهای آن حتی یرضی الله است. البته در برخی روایات دیگر آمده که: یلقی الله فی قلبه الرحمة وقتی خدا در قلب امام مهدی ع رحمت القا کرد متوجه پایان جنگ می‌شود. باقطع نظر از سند اینگونه روایات حضرت از اینجا می‌فهمند و دیگر بعد از آن جنگی نخواهد بود. ولی در اینجا این مطلب را به حضرت عیسی ع منتسب می‌کنند. ثم ان الارض تخرج زکاتها باذن الله تعالی؛ امنیت برقرار می‌شود و زمین و آسمان با مردم صلح کرده و به طور مدام کشتها رشد و نمو می‌کنند علی ما کانت فی اول الدنیا؛ همانگونه که در اول دنیا رشد و ثمر داشت. فیلبث عیسی بن مریم و المومنون سنوات فی بیت المقدس ثم یبعث الله ریحا تقبض الارواح؛[4] از این قضیه استفاده می‌شود که این جریان در دوران حضرت مهدی ع است زیرا در روایات ما دارد که حضرت عیسی ع بعد از حضرت مهدی ع می‌آیند البته جریان حضرت عیسی ع و نقش او در انقلاب حضرت باید بررسی شود. بالاخره حضرت عیسی ع با مومنین در آنجا خواهند بود تا زمانی که خداوند رایحه ای را فرستاده و ارواح آنان را قبض کند.

تنها کسی که این مطلب را نقل کرده ابن حماد ج2 ص579 است که خود اهل سنت هم به آن اعتنا نکرده‌اند.

روایت نوزدهم:

روایتی است که ابن حماد از عبدالله که مشترک بین این چند نفر است نقل می‌کند، عبدالله بن عمرو عاص، عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر، البته از نظر بنده عبدالله بن عباس مقبول است ولی مختلف فیه است لذا اگر سند تا ایشان درست باشد ابن عباس اشکال ندارد. اما با توجه به اینکه عبدالله بن عمرو عاص وضعیتش معلوم است و این سنخ روایات را غالبا بن عمرو عاصی نقل می‌کند که پرونده، خط مشی، اعتقادات و نمونه روایاتش کاملا مشخص است لذا می‌توان حدس زد که این عبدالله مراد همان ابن عمرو عاص است.

عقد الدرر این روایت را به سند دیگر از وهب ابن منبه و کعب الاحبار نقل می‌کند. ابتدا مضمون روایت را می‌خوانم سپس شخصیت وهب را توضیحی می‌دهم.

اذا قتل عیسی ع الدجال ومن معه؛ مجددا محوریت بسط عدالت به حضرت عیسی ع داده شد. از این فراز استفاده می‌کنیم که دجال شخص است و نظر بنده هم همین است مکث الناس حتی یکثر سد یاجوج و ماجوج؛ مدتها بعد از پایان فتنه دجال مردم در امنیت و راحتی خواهند بود تا آنکه سد شکسته می‌شود فیموجون فی الارض و یفسدون؛ شروع به فساد می‌کنند. من تعجب می‌کنم در برخی روایات اهل سنت درباره مشخصات سد یأجوج و مأجوج آمده که طول سد، صد فرسخ و عرض آن پنجاه فرسخ است. یعنی طول این سد در حدود ششصد کیلومتر یعنی از قم تا شیراز و تقریبا عرضش هم تا اصفهان است. حال مراد از عبارت فی الارض یعنی اینکه تمام زمین را اشغال می‌کنند یا بخشی از آن؟ لا یمرون بشیء الا افسدوه و اهلکوه و لا یمرون بماء و لا عین ولا نهر الا نزفوه؛ همه آن آب‌ها را تمام می‌کنند و یمرون بدجلة و الفرات فمن کان منهم اسفل دجله او اسفل الفرات قال: قد کان ههنا مرة ماء؛ این را نقل کردیم اما طریق دومش را نقل نکردیم که بر می‌گردد به کتاب وهب بن منبه و کعب الاحبار که نقل می‌کنند: فعند ذلک ای قتل عیسی بن مریم ع للدجال؛ وقتی دجال کشته می‌شود حضرت به فکر ازدواج می‌افتد یتزوج بامرئة من العرب فیمکث ماشاءالله؛ مدتها زندگی می‌کند ثم یخرج یأجوج و مأجوج فتمتلئ الارض منهم؛ ایندو قوم زمین را پر می‌کنند حتی لا یکون للطیر موضع تقر فیه؛ اصلا برای پرندگان مهاجر هم جائی نمی ماند ولا ینزلون بلدا الا ابادوا اهله؛ نه شهر را بلکه اهلش را و نسلش را از بین می‌برند ثم یسیرون الی بیت المقدس لقتال عیسی بن مریم ع؛ باز محوریت را به بیت المقدس و حضرت عیسی ع دادند و اذاهم قد اتوا الی بیت المقدس لقتال عیسی بن مریم ع و رموا المدینه بالسهام؛ اول شهر را تیرباران می‌کنند حتی تسد السهام عین الشمس؛ آنقدر تیر به آنجا می‌ریزند که تیرها مانع رویت خورشید می‌شوند و یقتلون خلقا کثیرا فیدعو عیسی علیهم فیرسل الله تعالی عفاریت الجن فیقتلونهم عن آخرهم؛ به دعای حضرت از آسمان عفریت نازل می‌شود فیفرح المسلمون حتی یتم لعیسی ع فی ارض الدنیا اربعون سنة و امر الله تعالی ملک الموت ان ینزل الیه؛ در اينجا وقت قبض روح عیسی رسیده فیوقفه علی موضع قبره ثم یقبضه و یدفنه؛[5] پس غسل و کفن حضرت چه شد؟

این آخرین روایتی بود که در ارتباط با یأجوج و مأجوج و عاقبت امرشان و عاقبت حضرت عیسی ع نقل شد.

این روایت را عقدالدرر سلمی از قصص الانبیاء کسائی نقل می‌کند. حال اگر ما از همه روات سند اغماض کنیم و جدلا آنها را بپذیریم، مشکل، مشکل وهب بن منبه است.

وهب ابن منبه و روایاتش را قمی‌ها از نوادر الحکمه استثناء کرده‌اند. اگر قمی‌ها شخصی را از کتاب نوادر الحکمه استثناء نکنند به این معناست که او ثقه است ولی اگر استثناء کنند، شخص مستثنی می‌شود غیر ثقه به این معنی که قمی‌ها به روایات او اعتنا نکردند. حال او استثنا شده، مشکل او چه بوده است؟ این مطلب را هم مرحوم نجاشی و هم طوسی گفته اند که او استثناء نشده علتش اینست که اخبارش اخبار منکر است، وجه استثنائهم کون اخباره منکرات، روایاتش منکر است روایاتش شاذ است. یعنی مضامینش مضامینی نیست که مطابقت با روایات ما داشته باشد، مرحوم تستری نمونه هائی از روایات او را نقل می‌کند که عبارتند از:

  1. جریان جرجیس؛ که طبری در تاریخ خود قصه جرجیس را از این شخص نقل می‌کند که «إنّ ملک الموصل قتله اربع مرات؛ ما قبلا شنیده بودیم که جرجیس محکوم به اعدام شده بود اما در اینجا آمده که پادشاه موصل او را چهار بار کشت.
  2. حلیة الاولیاء از وهب نقل می‌کند: بخت النصر چند بار مسخ شد، مُسِخ اسداً، فکان ملک السباع ثم مسخ نسراً فکان ملک الطیر ثم مسخ ثورا فکان ملک الدواب و هو فی ذلک یعقل عقل الانسان؛ گاومیش بود ولی عاقل بود. شیر بود عقاب بود ولی عقل داشت فکان ملکه دائما؛ و در همان حال حکومتش را اداره می‌کرده اینها چیست؟ کان ملکه قائما یدبر ثم دبر الله روحه؛ دوباره روحش برگشت فدعا الی التوحید فقیل له امومنا مات؛ به وهب گفته شد بالاخره چه شد؟ آیا او مومن از دنیا رفت یا خیر؟ او گفت: اختلف اهل الکتاب بعضهم قال: نعم و بعضهم قال: قتل الانبیاء دعوت به توحید شد ولی انبیاء را کشت و توبه اش قبول نشد.
  3. در جای دیگر نقل می‌کند: عمر دنیا شش هزار سال است که پنج هزار و ششصد سال از آن گذشته و چیز زیادی نمانده که تمام شود. فعلی ما قاله فی سنة کذا منقضیا؛ با توجه به کلام ایشان باید تا الان عمر تمام شده باشد و ما در وقت اضافه باشیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

[1]. معجم احاديث امام مهدي ع ج3 ص 307

[2]. معجم الاحاديث ج3 ص 308

[3]. در مورد تبيع بحث کرديم که ناپسري و شاگرد کعب است. خط ايندو در وارد کردن اسرائيليات به دين يکي است.

[4]. معجم احاديث امام مهدي ع ج3 ص 313

[5]. معجم احاديث امام مهدي ع ج3 ص 312

.

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *