بحث در روایات دابة الارض بود به بررسی روایات خاصه در معنای دابة الارض رسیدیم چون در بعضی از روایات این چنین بدست آمدکه گویا دابة الارض یکی از علامات است باید بررسی کنیم که دابه الاض چیست؟
با بیانی که علامه طباطبایی داشتند به این نتیجه رسیدیم که دابة الارض یکی ازعلائم و آیات شگفت آور است که با آیات آسمان وزمینی متفاوت است این آیه چیست و تطبیق آن صحیح است یا خیر؟
حال در روايات و ادله تطبیق دابة الارض بر حضرت امیر بحث میکنیم
روایت اول
یک روایت در غیبت طوسی جریان ملاقات امام زمان با ابن مهزیار است بر اساس این روایت خروج دابه از علائم ظهور است. در اینجا فقط بعضی ویژگیها آمده ولی تطبیق نشده است
ُ فَقَالَ يَا ابْنَ الْمَازِيَارِ أَبِي أَبُو مُحَمَّدٍ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُجَاوِرَ قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَهُمُ الْخِزْيُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ أَمَرَنِي أَنْ لَا أَسْكُنَ مِنَ الْجِبَالِ إِلَّا وَعْرَهَا وَ مِنَ الْبِلَادِ إِلَّا قَفْرَهَا وَ اللَّهِ مَوْلَاكُمْ أَظْهَرَ التَّقِيَّةَ فَوَكَلَهَا بِي فَأَنَا فِي التَّقِيَّةِ إِلَى يَوْمِ يُؤْذَنُ لِي فَأَخْرُجُ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي مَتَى يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَقَالَ إِذَا حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ سَبِيلِ الْكَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ اسْتَدَارَ بِهِمَا (دور ماه و خورشید) الْكَوَاكِبُ وَ النُّجُومُ فَقُلْتُ مَتَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لِي فِي سَنَةِ كَذَا وَ كَذَا تَخْرُجُ دَابَّةُ الْأَرْضِ مِنْ بَيْنِ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ»[1]
«یابن مهزیار پدرم (امام حسن عسگری) به من سفارش کردند که با گروهی که مورد غضب خداوند قرار گرفتهاند همسایه نباشم ومن الان مجبور هستم که تقیه کنم و من در تقیه به سر میبرم تازمانی که به من اذن داده شود، قیام کنم.ابن مهزیار میگوید پرسیدم: قیام شما کی واقع میشود {اینجا سوال از علامت ظهور است وشاهد ما هم همین است که دابه یکی از علائم ظهور است}آقا امام زمان (عج)روحی له الفدا چند علامت را فرمودند:
{1}. مسير رفتن به حج ناامن میشود وجلوی حج را میگیرند ومانع میشوند.
{2}.ماه و خورشید در کنار هم قرار میگیرند {ممکن است کنایه باشد و هم ممکن است ظاهرش را اخذ کنیم.}
{3}تمام کواکب وستارگان دورماه وخورشید باشند.
سپس پرسیدم کی این وقایع اتفاق میافتد.امام فرمودند : زمانی که دابة الارض از بین صفا و مروه بیرون میآید وهمراه او عصای موسی وخاتم سلیمان است (ممکن است به ظاهرش اخذ کنیم یا کنایه از معجزات آن دو پیامبر باشد).»
بررسی سند
ابتدا باید برسی کنیم که آیا این روایت است یا نیست و این دیدار علی بن مهزیار با امام زمانچقدر از اعتبار برخوردار است؟
ما درباره ملاقات ایشان با حضرت مهدی در کتاب «تا ظهور» بحث کرده ایم، چهار نقل است که ما بعد از ذکر چهار قول، اشکالات آقای خویی و اشکالات مرحوم تُستری را بیان کرده ایم همچنین دفاعیه آقای صافی (اطال الله عمره الشریف)را ذکر کردیم وبه نتایجی هم رسیدیم.
در جلد 11 معجم رجال ص93 مرحوم خویی میفرمایند : «بعضی بین علی بن مهزیار وعلی بن ابراهیم مهزیار اشتباه کردهاند ودر مورد بحث تشرف ایشان با حضرت را رد میکند ومی گوید«الذی تشرف بامام الحجه، هذا التوهم بمکان من الفساد»این یک توهم است واینها دو نفر هستند اصلاً این قضیه ثابت نیست بر فرض که ثابت باشد این آقا نیست نجاشی، صدوق در مشیخه و شیخ در طریقشان ذکر نکردهاند باز ایشان در جلد 12ص98 هر سه قصه را نقل میکند (چون، سه، چهار نقل است) ومی فرماید: در قصه سوم که علی بن مهزیاراست قطعاً دروغ است (که در قصه سوم اصل مسئله دابه نیست).»
یعنی اصل جریان را زیر سوال میبرد ومی گوید این علی بن مهزیار که مورد وثاقت است غیر از این صاحب قصه است.البته نظر ما غیر از این است وما از جریان ملاقات دفاع کرده ایم ولی مشکل این روایت قابل قبول نیست زیرا در خصوص همین روایت اگر علی بن مهزیار را قبول داشته باشیم وآن رابررسی سند هم نکنیم باز هم مارا کفایت نمی کند زیرا روایت «عن رجل»دارد که روایت را ضعیف ومرسل میکند.
بررسی دلالت
شاهد ما کلمه دابة الارض است که به عنوان علامت ظهورذکر کردهاند ولی در اینجا تطبیق ندادهاند که بالاخره این دابة الارض کیست فقط بعضی از ویژکیهای آن را بیان کردند.وبعضی با تطبیق با روایت کافی از امیرالمومنین که فرمودند «انی صاحب العصا »تطبیق کردهاند که امیرالمؤمنین است.
در سند این روایت غیبت طوسی، اشکال است (رجل کان) همین کافی است تا روایت مرسل بشود. آقای خویی بحث مفصل در معجم در باره علی بن مهزیار دارد و ما هم در کتاب تا ظهور بحث مفصل کردهاند.
پس اولین روایت مورد استناد بر تطبیق دابه بر علی (علیه السلام) همین روایت جریان ابن مهزیار است. این روایت اولا از علائم ظهور میداند و ثانیا هیچ تطبیقی ندارد و ثالثا از حیث سند مشکل دارد
البته ما از این روایت در کتاب تا ظهور دفاع کرده ايم اما اشکال مرسل بودن (عن رجل) قابل دفاع نیست.
مدعا این است که در هیچ روایت صحیحی این تطبیق بر حضرت علي نقل نشده است.
روایت دوم
روایت اصول کافی است وتنها روایتی که در باره دابه در کتب اربعه است
روایت امام باقر است که کلمه «دابه»بر امیرالمؤمنین تطبیق شده است و این روایت از ابی صامت حلوانی ازقول امیر المومنین است که میفرمایند «إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ»[2] آمده است.
این روایت خیلی قوت متن دارد ولی از نظر سند تضعیف دارد. علامه مجلسی هم در مراه العقول در ذیل آن تطبیق را بیان کردهاند ولی از جهت سند اشکال کردهاند ولی روایت قوت متن دارد.
بیان مرحوم مجلسی ذیل روایت
و قوله: ” و إني لصاحب العصا”إلى آخره هي السادسة
” و الدابة”تفسير لصاحب العصا و الميسم كما عرفت.
” و إني لصاحب الكرات و دولة الدول”هذه الخامسة و يحتمل وجوها:
الأول: أن يكون المعنى أني صاحب الحملات في الحروب فإنه عليه السلام كان كرارا غير فرار، و صاحب الغلبة فيها، فإنه كان الغلبة في الحروب بسببه، أو إني صاحب الغلبة على أهل الغلبة في الحروب، قال الفيروزآبادي: الكرة المرة و الحملة، و قال: الدولة انقلاب الزمان و العقبة في المال، و يضم أو الضم فيه و الفتح في الحرب، أو هما سواء، أو الضم في الآخرة و الفتح في الدنيا، و الجمع دول مثلثة، و أدالنا الله من عدونا، من الدولة و الإدالة الغلبة، و دالت الأيام: دارت، و الله يداولها بين الناس.
الثاني: أن المراد إني صاحب علم كل كرة و دولة، أي أعلم أحوال أصحاب القرون الماضية و الباقية إلى يوم القيامة من أهل الدين و الدنيا.
الثالث: أن المعنى إني أرجع إلى الدنيا مرات شتى لأمور وكلني الله بها، و كانت غلبة الأنبياء على أعاديهم و نجاتهم من المهالك بسبب التوسل بنوري و أنوار أهل بيتي، أو يكون دولة الدول أيضا إشارة إلى الدولات الكائنة في الكرات و الرجعات، فأما الرجعات فقد دلت عليها كثير من الروايات، نحو ما روى في بصائر سعد بن عبد الله و غيره بالإسناد عن أبي حمزة الثمالي عن أبي جعفر عليه السلام في خطبة طويلة رواه عن أمير المؤمنين عليه السلام قال فيها: و إن لي الكرة بعد الكرة و الرجعة بعد الرجعة، و أنا صاحب الرجعات و صاحب الصولات و النقمات و الدولات العجيبات، إلى آخر الخطبة، و غيرها من الأخبار التي أوردتها في الكتاب الكبير»[3]
روایت سوم
و ما ذلك يا أمير المؤمنين قال خروج دابة من الأرض من عند الصفا معها خاتم سليمان بن داود و عصا موسى ع يضع الخاتم على وجه كل مؤمن فينطبع فيه هذا مؤمن حقا و يضعه على وجه كل كافر فينكتب هذا كافر حقا حتى إن المؤمن لينادي الويل لك يا كافر و إن الكافر ينادي طوبى لك يا مؤمن وددت أني اليوم كنت مثلك فأفوز فوزا عظيما ثم ترفع الدابة رأسها فيراها من بين الخافقين بإذن الله جل جلاله و ذلك بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلك ترفع التوبة فلا توبة تقبل و لا عمل يرفع و لا ينفع نفسا إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيرا ثم
ثم قال ع لا تسألوني عما يكون بعد هذا فإنه عهد عهده إلي حبيبي رسول الله ص أن لا أخبر به غير عترتي قال النزال بن سبرة فقلت لصعصعة بن صوحان يا صعصعة ما عنى أمير المؤمنين ع بهذا فقال صعصعة يا ابن سبرة إن الذي يصلي خلفه عيسى ابن مريم ع هو الثاني عشر من العترة التاسع من ولد الحسين بن علي ع و هو الشمس الطالعة من مغربها يظهر عند الركن و المقام فيطهر الأرض و يضع ميزان العدل فلا يظلم أحد أحدا فأخبر أمير المؤمنين ع أن حبيبه رسول الله ص عهد إليه أن لا يخبر بما يكون بعد ذلك غير عترته الأئمة صلوات الله عليهم أجمعين»[4]
اين روايت كه راوي آن نزال بن سبره ميباشد راجع به دجال است؛ كه يك روايت هم بيشتر ندارد. در ابتدا (صعصعة) راجع به دجال از اميرالمؤمنين سؤال ميكند و بعد هم اصبغ بن نباته سؤال ميكند كه ميفرمايند: قبل از دجال دابة الارض (از بين صفا و مروه) خارج ميشود در حالي كه عصاي موسي و خاتم سليمان همراه دارد ]ولي معروف است كه دجال قبل از ظهور خارج ميشود[ سپس ميفرمايند خاتم را به پيشاني مؤمن ميگذارد. بر پيشاني مؤمن نوشته ميشود «هذا مؤمن» و بر پيشاني كافر ميگذارد نقش ميبندد كه اين كافر است و مؤمن به كافر فرياد ميزند واي به حال تو! و كافر به مؤمن ميگويد: خوشا به حال تو! اي كاش من هم مثل تو بودم! سپس دابه سر برميدارد و همه اين دابه را به اذن الله ميبينند. اين جريان بعد از طلوع شمس ميباشد و در آن زمان هيچ توبهاي پذيرفته نميشود.[5]
این روایت بر اميرالمؤمنين تطبیق نشده؛ ولی شخصیت بزرگوار بودن دابه روشن است كه انسان والايي است.
این روایت مشکل سندی دارد و راوی آن نزال ابن سبره عامی است که در کتب شیعه اثری از او نیست و مهمل است؛ اگر چه در كتاب كمال الدين آمده است.
[1]. غيبت طوسى ص 266 و «بحارالأنوار، ج52، ص12، باب 18- ذكر من رآه صلوات الله عليه»
[2]. – مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرِّيَاحِيُّ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ الْحُلْوَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ فَضْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا جَاءَ بِهِ آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ جَرَى لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْفَضْلُ لِمُحَمَّدٍ ص الْمُتَقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْمُتَقَدِّمِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْمُتَفَضِّلُ عَلَيْهِ كَالْمُتَفَضِّلِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى لِلْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ عُمُدَ الْإِسْلَامِ وَ رَابِطَةً عَلَى سَبِيلِ هُدَاهُ لَا يَهْتَدِي هَادٍ إِلَّا بِهُدَاهُمْ وَ لَا يَضِلُّ خَارِجٌ مِنَ الْهُدَى إِلَّا بِتَقْصِيرٍ عَنْ حَقِّهِمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى مَا أَهْبَطَ مِنْ عِلْمٍ أَوْ عُذُرٍ أَوْ نُذُرٍ وَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ فِي الْأَرْضِ يَجْرِي لآِخِرِهِمْ مِنَ اللَّهِ مِثْلُ الَّذِي جَرَى لِأَوَّلِهِمْ وَ لَا يَصِلُ أَحَدٌ إِلَى ذَلِكَ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى حَدِّ قَسْمِي وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا الْإِمَامُ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي عَمَّنْ كَانَ قَبْلِي لَا يَتَقَدَّمُنِي أَحَدٌ إِلَّا أَحْمَدُ ص وَ إِنِّي وَ إِيَّاهُ لَعَلَى سَبِيلٍ وَاحِدٍ إِلَّا أَنَّهُ هُوَ الْمَدْعُوُّ بِاسْمِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السِّتَّ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ»[2] الكافي، ج1، ص: 198
[3]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج2، ص: 376
[4]. کما ل الدین،ص 527
[5] . ما چند روايت داريم كه ميگويند در آن زمان توبه برداشته ميشود، اين خود مسئلهاي است كه بايد بحث كنيم آيا در دنيا توبه برداشته ميشود؟ چون تا زماني كه جان در بدن است، توبه پذيرفته ميشود. پس با روايات ديگر تعارض پيدا ميكند. بايد بررسي كنيم كه اين تعارض، تعارض بدوي است يا تعارض مستقر (قار). چگونه بايد بين اينها جمع كنيم يا آن را رد كنيم؟ شايد جمع آن به اين صورت باشد كه توبه از كساني كه ميدانند حق با كيست و عملاً و عامداً به باطل ميروند، پذيرفته نميشود.)
.
.
.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.