بسم الله الرحمن الرحیم ـ الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمدوآله الطاهرین سیما امام زماننا روحی وارواح من سواه لتراب مقدمه الفداه

قبل از این که من وارد بیان مرحوم مجلسی بشوم تتمة بیان مرحوم مجلسی درذیل سند روایت اول باب معرفة الامام و الردّ الیه رابیان می‌کنم.

در بحث سندی دیروز من عرض کردم محمد بن فضیل را مراجعه کنید، چون درمحمد بن فضیل اختلاف است، چون او، مشترک است بین افراد ضعیف و موثق، حال ماازچه طریقی می‌توانیم این مشکل را حل کنیم؟ کتاب مرحوم آقای خوئی که یکی از شاهکارهای و امتیازات این کتاب تمییز مشترکات است، اگرتوانستید ازطریق کتاب مرحوم خوئی یا عقب تربرگردید، کتاب جامع الرواة مرحوم اردبیلی، یا کتاب مشتركات مرحوم کاظمی مراجعه کنید ومحمدبن فضیل را تميز از اشتراک دربیاورید، و اگر نتوانستید ازطریق راوی و مروی عنه و اگر بااین طریق هم نتوانستید محمد بن فضیل را تميز از اشتراک دربیاورید این شخص مشترک می‌ماند بین ثقه و ضعیف ولذا حرف، حرف مرحوم مجلسی می‌شود وروایت قابل اعتماد نيست. این آقا (محمدبن فضیل) دو تا مشکل دارد اگر مشکل اولش را ما بتوانیم اغماض کنیم بازمشکل دوم می‌ماند.

مشکل اول رمی بالغلو است. حالا صغرا یا کبرا، بحث می‌کنیم:

اولا: صغرا ممکن است، این حرف را ابن الغضائری گفته باشد.

ثانیا: کبرا این است که بعضی چیزهایی که آن روز می‌گفتند غلو است امروز جزء اعتقادات ماست. پس ما این مسئلة غلورا به این راحتی نمی‌توانیم در اینجا بپذیریم.

مجددا عرض می‌کنم، بحث ما، بحث سندی همان روایت اول کافی شریف است و عرض کردم محمد بن فضیل مختلف فیه است. آقا[1] مراجعه کردند به این نتیجه رسیده‌اند که چند تا محمد بن فضیل داریم ولی دراین جا مراد صیرفی است ودرست است، چون کسی که ازثابت بن دینار، روایت نقل می‌کند همانی است که ازابو حمزه ثمالی نقل می‌کند. خوب صیرفی است ولي قضیه دوتا مشکل دارد یک رمی بالغلو، که رمی بالغلورا شما اگر نپذیرید حال یا صغرا یا کبرا، می‌ماند. ومشکل دوم تضعیف شیخ طوسی است که این تضعیف شیخ طوسی معارض است، با دو مسئله، یک توثیق ابن قولویه، در مقدمة کامل الزیارات که علی المبناءاست. واگر ما توانستیم به قرینة راوی و مروی عنه، تثبیت کنیم که ایشان (محمدبن فضیل) همان صیرفی است. او توثیق دارد و تضعیف هم دارد. تضعیفش از آن دو نفر بود: تضعیف شیخ طوسي، و ابن الغضائری و دو توثیق هم دارد یک: ابن قولویه، دو فرمایش مرحوم شیخ مفید است که می‌فرمایند: من الروساءالاعلام الذین یوخذ منهم الحلال والحرام والفتیا والاحکام ولا یطعن علیهم، اصلا این شخص جزء مراجع دین ما بوده جزء کسانی است که از او فتوا می‌گرفتیم.[2]

اما کامل الزیارات، اگر خودشان برگشتن ازمبنایش البته ما برنگشتیم، هستیم. اما مسئلة من الرؤساء این را مرحوم تستري صاحب قاموس اشکال می‌کند. می‌فرماید که شیخ مفید جزء رؤسا اذهب الفتیا ـ کسانی را نقل کرده که اصلا مسلماً مردود هستند. لذا به اين حرف شیخ مفید نمی‌توانیم اعتماد کنیم. البته یک فرمایش مرحوم صاحب قاموس هم مورد اشکال است. حالا آنجایی که قطعا مورد بحث است ما از آن‌ها رفع ید ـ می‌کنیم. بالاخره شیخ مفید شهادت می‌دهد و می‌گوید اینها شخصیت های بزرگ و از کسانی است که رمز شيعه هستند شِعار شیعه هستند. شهادت شیخ مفید و شهادت ابن قولويه با شهادت شیخ طوسی بر تضعيف تعارض می‌کند. اگرتوانستیم آن دو شهادت را بر شهادت شيخ طوسي ترجیح بدهیم فبها و نعم المطلوب و الاّ این شخص مجهول می‌ماند، نتیجه‌اش این می‌شود که دو تا تعارض تساقط می‌کند واین شخص یبقی علی جهالته، روایت ازاین شخص قابل حل نیست. همانی است که مرحوم شیخ بزرگوار ما مجلسی فرمودند، ضعیف اگر به اعتبار ابن فضیل باشدولی تکرار می‌کنم، ضعف سند هیچ ضرری به این متون نمی‌زند؛ چون این متون متواترمعنوی است. حالا خواهید دید چهارده تا روایت اینجاست و سه برابر آن هم درکتابهای دیگر است. اصلا مشکلی ندارد.

خوب آقای خوئی هم نتیجه کلامش این شد که تعارض دارد و بالاخره وثاقتش ثابت نیست و به روایتش هم نمی‌شود اعتماد کرد[3].

روایت اوّل امام باقر فرمودند: انّما یعبداللّه من یعرف؛ امّا من لایعرف اللّه فانّما یعبدهکذا. با آن پنج بیانی که عرض شد یا کور هستند یا طرف چپ می‌روند یا پشت سربالاخره یعنی پشت به قبله حرکت می‌کنند اما بالاخره به صراط مستقیم نمی‌روند. سپس راوي عرض کردند: فما معرفة اللّه؟ معرفت خدا يعني چه؟ امام ‌فرمودند: که تصدیق اللّه عزّوجل این یک، تصدیق رسوله این دو، و موالاة ‏«‏علی بن ابیطالب‏‏» این سه، و الائتمام به یعنی پیروی ازآقا وائمه هدی، معنای معرفت این است.[4]

عرض کردیم اینجا مرحوم مجلسی بیان دارند به این جارسیدیم که چراتصدیق به رسول وموالات ائمه را جزءِمعرفت خدا قرار داد؟ ایشان بیانی دارند، می‌فرمایند: انّما ادخل التصدیق بالرسول وموالاة الائمة والبرائة من اعدائهم این را قراردادفی معرفة اللّه چرا؟ چون شرط معرفت خدا این است. آن حدیث متواتر سلسلةالذهب بشرطها وشروطها، انا من شروطها. همان که درزیارت جامعه می‌خوانیم: من اراداللّه بدء بکم، معرفت خداوندعزّوجل شرط معرفت این بزرگواران است. این یک بیان.

بیان دوّم: لانّ من لم یُصدق بتلک الامور، کسی که تصدیق به نبی نداشته باشد، به امیرمؤمنین نداشته باشد، پیروامیرالمؤمنین نباشد، پیروائمه الهدی نباشد، برائت ازاعدائی ایشان نداشته باشد، این، خدارابه صفات کمالی ازلطف، حکمت، رحمت، نشناخته است، خدا را درست نشناخته کسی که علی را نشناسد، ائمه رانشناسد، پیامبر را نشناسد، که پیامبر از طرف خدا مرسل است، علی بن ابیطالب وصی رسول خداست، این سلسله مراتب‌ها رانشناسد، در واقع با صفات کمالی خداوندعزّوجل ازقبیل لطف ورحمت، حکمت آشنانشده است. خوب این دو تا بیان حالا ایشان می‌آیند موالات رابیان می‌کنندمعرفت ائمه به موالات است، موالات یعنی چه؟ وموالاة الائمة متابعتهم، باید ازاینها پیروی کنیم، نمی‌شود گفت، ما محبّ اهل بیت هستیم، کیست که محبت اهل بیت رانداشته باشد او جز نواصب که آنها اصلاًمسلمان نیستند والّا تمام مسلمین، شیعه و سنی همشان نسبت به اهل بیت ارادت دارند کی می‌تواند منکرشود خورشید را مگر کسی که کور باشد.

یک جلسه همايش وحدت داشتیم درسیستان وبلوچستان بابرادران اهل سنتمان همه امضاءکردند، که محبت اهل بیت جزءدین ماست امضاکردندوکسی که محبت اهل بیت نداشته باشدمسلمان نیست. امضاشان هست. حدیث ثقلین می‌گوید: ماان تمسکتم بهما. خوب چه شد؟ استعمال لفظ در اکثر از یک معنا می‌کنید؟ تمسک رانسبت به قرآن آيا می‌گویید منظور محبت قرآن؟ سؤال: ما ان تمسکتم بالقرآن یعنی چه؟ محبت قرآن یاعمل به قرآن؟ خوب چه شد، که به اهل بیت که رسید می‌گویید تمسک یعنی محبت؟ نه محبت نیست شکی در لزوم محبت نیست ولي ما نمی‌توانیم بگوییم که یک لفظ است دردوتامعنا-تمسکتم یک تمسک درقرآن به معنای عمل، همین تمسک در همین جاآمده به معنای محبت، نه این نیست. خوب متابعت یعنی چه؟ بتسلیم الامرالیهم[5]. خوب متابعت یعنی چه؟ و متابعتهم یعنی تسلیم الامرالیهم، بالامامة و اتّخاذهم ائمة و الاقتداء بهم والانقیاد لهم دیگر چه بگوییم بیش ازاین؟! معرفت اینهاست والبرائة من اعدائهم، المفارقه عنهم، ببینید نه فقط سرزبان باشداعتقادمان اعتقاد «قلباً» این یک «ولسانًا» این دوواطاعة، هم قلب وهم زبان وهم عمل[6]، خلاصه وقیلاً، این هم یک بیان دیگراز مرحوم مجلسی، چراگفتند معتبراست لازم است معرفت امام میگوید: انّما اعتبرمعرفة الامام فی مالاتتم العبادة الّابه، می‌گوید یک جاهائی است که عبادت بدون معرفت محقق نمی‌شودچرا آن جامعرفت لازم است، لانّهُ مالم یعرف استنادالأمروالنهی والطلب الیه سبحانه لایکون الاتيان بالعمل عبادة له تعالي، امر عبادی است تاندانی این دستورازجانب خداست عبادت محقق نمی‌شود امرازجانب خداست نهی ازجانب خداست تااین راندانی عبادت محقق نمی‌شود، ازکجامابفهمیم این امرازناحیة خداست؟ میگوید شناخت اینکه این امرازناحیۀخداست «انّماتحصل تلک المعرفة بالاخذعن الحجة»، حجت راباید بشناسیم مقامش رابدانی، تا بعد بدانی این امریا نهیی که صادرمیشود ازچه کسی صادرشده است. عمل، عمل عبادی، لکن تااین دستورات خدابرتوروشن نشودعبادتت درست نیست. خوب وقتی که شناختی امام رامی دانی که امرونهی را ازاوست یعنی ازخداست. وانّما تحصل تلک المعرفة بالأخذعن الحجة ومالم یعرف الحجة ببینید دعای معروف را:

اللّهم عرّفنی حجّتک، فانّک إن لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی، وقتی حجّت رانشناسم ازکجا بفهمم که این امرونهی ازایشان وامرونهی ایشان ازجانب خداست؟ ومالم یعرف الحجة امتنع الاخذعنهم. اگر امام را نشناسی نمی‌توانی از او اخذ کنی شماالان ببینید، متاسفانه عامه امام جعفرصادق را راوی من الرّواة معرفی می‌کنند، البته درهمین حدهم، باز خداراشکرکه امام جعفرصادق رادرحدیک راوی معرفي مي‌كنند ولي، پیامبراکرم رادرحد یک مجتهد!! نگاه کنید کتاب اعلام الموقعین ابن قیمّ جوزی راچکارمی کند، اجتهادات النبی! پس وحی چه شد؟ خير این اجتهادات رامیگویید تااجتهادات وخلافکاری دیگران را درست کنید، بدعت های دیگر راهم درست کنید اسمش را بدعت نگذاريد و بگوييد اجتهاد عجبا خود خليفه میگوید بدعت تو بگو اجتهاد، خوب مخالفت مجتهد با مجتهددیگرضرری نمی‌زند، حرف قوشجی است، یک کسی که مقام پیامبر را می‌آورد تا حد عمروعاص و نمی‌دانم، زیدبن ثابت، کذاوکذا، خوب طبیعی است امام صادق هم میشود راوی من الروات بازهم اگرهمین حدهم قبول داشته باشید و روایتش را نقل بکنیدبازهم ماحرفی نداريم چه عرض کنم ولی مراجعه کنید گلة سیدمرتضی رادراوّل انتصارنگاه کنیدچقدرایشان گله می‌کند چرااینجوری باروایات ما برخوردمی کنید؟ چرااینجوری بافقه مابرخوردمی کنید؟ چرا، اینجوری با ائمة ما برخورد می‌کنید؟ چرااینجوری بالاخره فقه ما را کنارمی‌گذارید؟ میگویدشاذّخوب خودتان هم شاذّدارید، ابوحنیفه هم فقه شاذّدارد، مالک هم فقه شاذّدارد، ابوحنیفه هم فقه شاذّداشت، مي‌گوئيد اهل کوفه همراهش هستند نمی‌دانم اهل مدینه با مالک هستند ما هم میگوییم که فقه اگرفقه ما منفرد باشد اولا منفرد که نیست اگر هم منفرد باشد امام صادق ‌همراه ماست، امیرالمؤمنین همراه ماست خوب بیایید شما امام صادق ‌را لااقل در رتبه ابوحنیفه قرار دهید فقه ما در آن رتبه قرا دهید[7] امّا نه گلة شان راببینید بالاخره عالمانه وارد شدند.

مرحوم مجلسی در ادامه شرح حديث اول می‌فرماید: فیجب علی من یریدان یعبده امام. بایدامام را بشناسد چون امام باید بر سر او باشد، فعلیه معرفة الامام، تا امام را نشناسد تمام عبادتش مشکل دارد. خوب چه جوری امام رابشناسد بابیانی که فرمودند: کمایجب علیه الاقرار به تعالی موحداً، همان طوری که اقراربه خداواجب است معرفت و اقرار به پیامبراکرم‌ وائمه هم واجب است ازاینجانشأت می‌گیرد. حرف کسانی که میگویند اینهایی که امام رانمی شناسند، عبادتشان مشکل دارد، ازاینجانشأت می‌گیرد. حرف مرحوم صاحب حدائق که من درآخرهای جلساتم حرفشان نقل می‌کنم که بالاخره تشکیک می‌کننددرقبول عباداتشان چون امام‌(ع) رانمی شناسند.[8]

روایت دوّم: عن الحسین (ابن سعیداهوازی است) عن معلی بن محمد عن الحسن بن علی عن احمد بن عائذعن ابیه عن ابن اذینه قال غیر واحد عن احدهما (امام باقر یا امام صادق علیهما السلام) انه قال لا یکون العبدمؤمنا، ممکن است مسلمان باشدمؤمن نیست حتی یعرف اللّه ورسوله والائمة کلهم وامام زمانه، امام زمان رابشناسندفقط شناخت. یعنی چه؟ یعنی این، ویردّالیه، ویسّلم له، ثمّ قال کیف یعرف الآخروهویجهل الاوّل؟ بیان خواهیم کردکه آخر یعنی امام زمان، چه جوری امام زمان رابشناسندامام های قبل را نشناخته است؟[9]

بحث سندی مجلسی می‌فرماید: ضعیفٌ علی المشهورحالاضعف ازناحیة کیست؟ ظاهراًمعلّی باشد، معلی ّبن محمّد، نجاشی فرموده مضطرب الحدیث والمذهب، هم مذهبش، چون هرروز یک اعتقادی یک فکری دارد، هم حدیثش مشکل دارد، اضطراب دارد وهم مذهبش اشکال دارد،[10] مرحوم آقای خوئی او را توثیق میکند می‌فرماید: اضطراب حدیث مشکلی ندارد. مشکل مذهب باوثاقت ممکن است کسی اصلاًاهل سنت باشدمثل نوفلي و سکونی، غياث بن ابراهیم حفص بن غياث و عده‌اي ديگر كه خیلی داریم اهل سنت هستند ولی ثقه‌اند. خوب جلد18، صفحة 258 معجم الرجال الحديث- مراجعه بکنید.[11]

امّا نسبت به بیان این حدیث مرحوم مجلسی اینجایک بیان جالبی دارد بله بازهمان بیانات قبل است. ولی این یردّ الیه ویسلّم له دراینجامطلبی دارد می‌فرمایدکه این عبارت از امام بیانٌ لجهة الاحتیاج الی معرفت امام زمانه. چرا؟ چرامابایدامام زمان خودمان را بشناسیم؟ برای این است که به او مراجعه كنيم او را مرجع قراردهیم دربرابراوتسلیم باشیم وکیف یعرف الآخرویجهل الاوّل اشاره به این است که سبب اعتبار معرفت ائمه است سبب توقف معرفت امام زمان علی معرفة السابقین یعنی تاآنهارا نشناسد امام زمان را نمی‌شناسد. خوب چراامام زمان رابایدبشناسد، می‌فرمایدکه لانّ امامة کلّ لاحق انّماتعرف بنص السابق عليه، خوب تواگر سابق را نشناسی؟ چطور اینها، منکرمیشوند، امام دوازدهم رااینهارا رویشان نمی‌شود. اینها فقط امام دوازدهم رامنکر نشدند، بلکه کل ائمه را منکرشدند. همین فرمایش امام رضا است: من انکرواحدامنّافکانّما انکرالجمیع می‌فرماید: که چون لاحق بستگی به سابق دارد «أو انّ طریق المعرفة واحد»، یک راه ماداریم، فلوعلم امامة امام زمانه بالمعجزه، اگرامام زمان رابامعجزه شناخت فقدتواترالمعجزات من السابقین، اگراین را شناختی آنهاراهم شناختی وامّاخوب چرامابایدامام زمان رابشناسیم؟ وچرا در ایمان ما دخالت دارد؟ اگر نشناسیم ایمان نداریم، و اما معرفة امام الزمان و مدخليتها في الايمان فلماتواترعن النبی من مات ولم یعرف امام زمانةمات میتة جاهلیة.[12]

[1]. يكي از فضلاي بحث.

[2]. كامل الزيارات:

[3] مبناي اهل سنت چهارتا ياپنج تا قول دارد، چهارتا قول اساسي يک قول هم مربوط به ابن حجر، بعضي ازاقوال را اشاره مي‌کنم، اينها راببينيد، لکنوي مفصّل بحث مي‌کند که اگر جرح با تعديل تعارض کرد بالاخره کدام مورد پذيرش است؟

بعضي گفته اند: اگر جرح مفسّر باشد بر تعديل مقدم است.

بعضي گفته اند: تعديل مفسّربرجرح مقدم است.

بعضي گفته اند: هردو بايد مفسّرباشند.

بعضي هم گفته اند: نه لزومي ندارد.

اينها خلاصه اقوال اهل سنت است که قول اوّل ظاهراً قول مشهوربين اهل سنت است. خوب آن وقت جرح با يک مشکلي هم بر خورد مي‌کنندکه جرح بايد مفسّرباشد پس بايد فاتحه ي کتاب رجال را بخوانند، چرا؟ چون خيلي ازروايات اصلاًتفسير و تبيين نشده است. جرح مفسّريعني چه؟يعني بگويد چرا؟مثلا آقا ضعيف لانّه يشرب الخمر، ضعيفٌ لانّي سمعتُ الغناءمن بيته. بايد بگويد بايد تفسيرکند، چون اگرتفسيرنکند ممکن است يک چيزهايي به نظر شما ضعف باشدولي به نظرديگران ضعف نباشد. ممکن است بعضي‌ها بگويند اينها اصلا اشکالي ندارد مثال مي‌زنم، ضعيفُ، لانّه کان يأکل في الطريق اگر علت ضعف اين شدديگر تضعيفات مشکل دارد. بالاخره ممکن است بعضي‌ها بگويند اين خلاف مرّوت طرف راازعدالت ساقط مي‌کند. يا مثلاضعيف لانه يرکب الدراجه، ديدم دوچرخه سواري مي‌کرد خوب اينها راروايت بايد بيان بکند والّاجرح مبهم مقدم نيست. اينها مباني است که نقل مي‌کنندامّا ظاهراً در بين ما اين جوري نيست که بايد جرح مفسّرباشد، مفسّرهم نباشد نيازي به تفسيرنيست خوب با اين چهارتامباني که اهل سنت دارند زيرآب کتابهاي رجالي زده مي‌شود. خلاصه ابن حجربه کمکشان آمده يک مبناي پنجمي را براي حل اين مشکل که ديگرالان وقت جاي اين حرف‌ها نيست. به كتاب الرفع و التكميل مراجعه شود.

[4]. اصول كافي، از 180، باب معرفه الامام و الرد اليه، ج1.

[5]. با آن شخص وهابي در ‏‏«مكه‏» دو يا سه ساعت بحث مي‌کرديم مرتباً تأکيد مي‌کرد که مامحب اهل بيت هستيم، گفتم اين منتّي نيست که سرما ياديگران بگذاريد. بايد محب باشيد ولي آيافقط محبت مرادبوده گفت متابعت هم مي‌کنيم گفتم نشان‌ام بدهيد توکجاي فقهتان به امام جعفر صادق تمسک مي‌کنيد در کجاي فقهتان به اهل بيت تمسک مي‌کنيد بعد حرف طرف مقابل راآوردم ازعلماي اردن گفتم ببينيدازعلماي خودتان ببينيد چه مي‌گويد؟ميگويد ما اصلاًبه فرهنگ اهل بيت اعتنانمي کنيم مگر درد و جاالبته او درمقام گله‌مندي ازعلماي اهل سنت ميگويد وضع ما اين است که اصلاًبه فرهنگ اهل بيت چه درفقه چه درتفسير، چه در… اصلاًمعارفشان راماگذاشتيم کنار مگردردوجايک آنجايي که خواسته باشيم شيعه هارامحکوم کنيم ميگوييم قال علي بن الحسين قصه ي ابوجهل رامي آوريم قصه ي ازدواج اميرالمؤمنين بادخترابوجهل رامي آوريم بعد ميگوييم علي بن الحسين گفته است. قصه ي افضليت فلاني رابرعلي بن ابي طالب مي‌آوريم ميگوييم؟ محمّدحنفيه گفته، براي محکوم کردن شيعه يا براي اثبات مبناي خودمان. ببينيد درمقدمه ي فقه الآل بين الاهمال و تهمة الانتحال اين مطلب آمده پس صرف دوستي آنها مطلوب نيست آنچه که مسلم است اينکه بايدهمه دوستشان داشته باشيم.

[6] اون جمله رامن يادم نمي‌رود وبين دوپرانتز[برمي گرده يکي ازاهل سنت به عمرسعدميگويد، عمرسعد توروزعاشورا را نمازخواندي، لابدميگويي آري، تشهدهم بجاآوردي لابدميگويي آري در تشهدگفتي اللّهم صلّ علي محمّد وآل محمّد يانگفتي؟حتماًميگويي گفتم توميداني آل محمّدکيست؟ ديگر تفسير خودتان را نگاه کنيد، يكي از آل محمّد حسين است توگفتي اللّهم صلّ علي حسين و آب را برويش بستي تو گفتي اللّهم صلّ علي حسين و چنين برنامه را پيش آوردي)

[7]. الانتصار.

[8]. مرآه العقول 2/300 باب معرفه الامام و الرد اليه، ج1.

[9]. اصول كافي1/180 باب معرفه الامام و…، ح2.

[10]. رجال نجاشي 418، ص418، رقم1117، معلي بن محمد البصري.

[11]. معجم الرجال 19/279 رقم 12536.

[12]. مرأه العقول، ج2/30 ح2 باب معرفه الامام و…،

.

.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *