مقدمه
یکی از قیامهای مهمی که پس از واقعة عاشورا شکل گرفت، نهضت مختار ثقفی است که به دلیل انتقام از سران سفّاک و قاتلان شهیدان کربلا، از اهمیت والایی برخوردار است. دربارة رهبر این قیام پیروز، دیدگاهها و سخنان متفاوت و گاه متضادی بیان شده است که متأسفانه عدهای را به سکوت دربارة این شخصیت واداشته است. بدیهی است بررسی و کنکاش پیرامون شخصیت مختار میتواند طلیعهای برای پرداخت منصفانه به شخصیت او باشد.
پیریزی قیام
طبري در تاريخ خود درباره مختار و قيام او ميگويد:
تجرد المختار لقتله الحسين فقال: ما من ديننا ترك قوم قتلوا الحسين يمشون احياء في الدنيا آمنين، بئس ناصر آل محمد انا إذا الكذاب كما سموني، فاني بالله استعين عليهم، الحمد الله الذي جعلني سيفا ضربهم به، و رمحا طعنهم به، و طالب وترهم… .1
مختار آستین بالا زد و گفت: اصلاً روش و آيين و دين ما اين نيست كه قاتلان امام حسين را وانهیم تا در كمال امنيت راه بروند. چه بد ياراني براي آلمحمد در دنیا هستيم! پس همانگونه که مرا کذاب نامیدهاند، اما از خدا كمك ميگيرم. خدا را شاكرم تا مرا شمشيری قرار داد كه دشمنان آنها را با آن میزنم و دفع میكنم و مرا نيزهای قرار داد كه اينها را با آن بزنم و خدا مرا انتقام گیرنده خون آنان قرار داده…
حوادث آسماني و زمینی ، شورشها، اعتراضات، جريان مدينه و مكه، جريان توابين و جريان مختار، همه پسلرزههاي قيام امام حسين(علیهالسلام) است. با این وجود به جریان مختار کمتر پرداخته شده است.
دشمنی نسبت به مختار
كمتر كتابي از اهل سنت سراغ داریم که شخصيت مختار را مطرح كند و به او ناسزا نگوید. کمترین این ناسزاها «کذاب» است.
اتهام كذاب از كجا آمده است؟
وقتي مختار لشكری به جنگ شاميان فرستاد، ابراهيم فرزند مالك اشتر فرمانده سپاهش بود و عبيدالله بن زیاد فرمانده لشکر شامیان را بر عهده داشت. اولين بار در آنجا «ابن ضبعان کلبی» مختار را کذاب نامید.2
دیدگاه متفکران شیعه
از شخصیتهای معاصر، آقایان خويي،3 تستري،4 مامقاني،5 اميني6 ، نمازي7 و محدث قمی8 از مختار یاد کرده و از او دفاع کردهاند؛ اما محور بحث، نظر سه نفر نخست است.
مرحوم مامقاني شش اشكال به مختار دارد؛ اما در آخر، حُسن حالش را ميپذيرد. عدالت و ثاقتش را در دو مرحله ثابت نمیداند؛ ولي حُسن حالش را ميپذيرد. من تعجب ميكنم در بین علمای رجال يك مبنایی هست كه ترضي و ترحم صدوق را توثيق ميدانند؛ اما در ترضي امام معصوم تأمل میکنند! امام معصوم که ترضي و ترحم ميكند، از مرحوم صدوق كمتر است؟! اين تأملات براي چيست؟
مرحوم آقاي خويي چند اشكال مطرح ميكند و جواب ميدهد که به تفضیل نظر ایشان طرح و بررسی میشود.
از کلام ایشان، به دست ميآيد كه در كتابهاي متقدمين، كمتر از مختار نام برده شده و ظاهراً اولين كسي كه از او حرفي را نقل ميكند، مرحوم علامه است. علامه در «خلاصة الاقوال»9 ايشان را در قسمت اول کتاب نقل ميكند. اینکه علامه حلّي شخصي را در قسمت اول نقل میکند، به این معناست که او عادل و ممدوح است. مرحوم خویی معتقد است رواياتي كه درباره مختار وارد شده، دو قسم است: يك قسم مختار را مدح ميكند و يك قسم دیگر ذم ميكند.10
1. روایات مادحه
روايت نخست، از جارود بن منذر است:
إبراهيم بن محمد الختلي، قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي، قال: حدثني محمد بن أحمد، قال: حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس بن عامر، عن سيف بن عميره، عن جارود بن المنذر، عن أبي عبد الله (ع) قال: ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت،حتي بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين (ع)؛
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ یک از زنان بنیهاشم شانه به سر نزد و حنا به دست نگذاشت و كارشان عزاداري بود؛ تا آنکه مختار سر قاتلان را براي ما فرستاد.
آقاي خويي ميفرمايد: این روايت صحيح است و مشكل سند ندارد.
روايت دوم از سَدير يا سُدير است:
«حمدويه، قال: حدثني يعقوب، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن المثني، عن سدير، عن أبي جعفر (ع) قال: لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا، و طلب بثأرنا، و زوّج أراملنا، و قسّم فينا المال علي العسره»؛
امام باقر (ع) ميفرمايد: مختار را سبّ نکنید. همانا او قاتلين ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت و زمینه ازدواج زنان خانهنشین ما را فراهم کرد و در آن شرايط سخت، براي ما اموال بسیاری فرستاد و ما توانستيم مشکلات را حل کنیم….
البته ميدانيد که سياست حكومتهای جور همیشه همين بوده كه طرف مقابل را از هستي ساقط كنند. در «مقاتل الطالبين» نقل شده كه اگر استاندار مدينه مطلع میشد يكي از تجار پولي براي بعضي از خانوادههاي شهدا و اهل بيت فرستاده، دستور میداد تا چند صد ضربه شلاقش بزنند و میگفت ما سياستمان اين است كه اينها را فقير نگاه داریم. 11
روايت سوم از عبدالله شريك است12.
محمد بن الحسن و عثمان بن حامد، قالا: حدثنا محمد بن يزداد، عن محمد بن الحسين، عن موسي بن يسار، عن عبد الله بن الزبير، عن عبد الله بن شريك، قال: دخلنا علي أبي جعفر (ع) يوم النحر و هو متكئ، و قد أرسل إلي الحلّاق فقعدت بين يديه، إذ دخل عليه شيخ من أهل الكوفة فتناول يده ليقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحكم بن المختار بن أبي عبيدة الثقفي- و كان متباعدا من أبي جعفر (ع)- فمدّ يده إليه حتي كاد يقعده في حجرة بعد منعه يده، ثم قال: أصلحك الله إن الناس قد أكثروا في أبي و قالوا و القول و الله قولك، قال: و أيِِّ شيء يقولون؟ قال: يقولون كذاب، و لا تأمرني بشيء إلا قبلته. فقال: سبحان الله أخبرني أبي و الله إن مهر أمي كان مما بعث به المختار، أ و لم يبن دورنا، و قتل قاتلينا، و طلب بدمائنا؟ رحمه الله، و أخبرني و الله أبي أنه كان لیمّر عند فاطمه بنت علي يمهد لها الفراش، و يثني لها الوسائد، و منها أصحاب الحديث، رحم الله أباك رحم الله أباك، ما ترك لنا حقا عند أحد إلا طلبه، قتل قتلتنا، و طلب بدمائنا؛
شريك ميگويد: روزي بر امام باقر عليه السلام وارد شديم و روز عيد بود. حضرت نشسته و منتظر بودند که سلماني بيايد و سر مبارکشان را حلق كند. در اين بين مردی از اهل كوفه وارد شد و دست حضرت را گرفت تا ببوسد. امام اجازهاش نداد و فرمود: کیستی؟ عرض كرد كه من حَکَم، پسر مختار بن ابي عبيده ثقفي هستم و کمی از امام فاصله داشت. امام دست دراز كرد و فرمود: بيا نزديك؛ بيا نزديك؛ انگار كه ميخواست او را در دامن خود بنشاند؛ همين امام معصوم كه حاضر نشد اجازه بدهد دستش را ببوسد. گفت: آقا! پشت سر پدرم بدگویی میکنند! امام فرمود: چه ميگويند؟ گفت: ميگويند دروغگوست. فرمود الحمدلله فقط اين را گفتند! هر چه بگويي من قبول دارم. امام فرمود: سبحان الله! امام زینالعابدین به ما خبر داد كه پدرم مهری را به ذمه گرفته بود، اما نداشته که بدهد؛ تا اینکه مختار پولي فرستاد و آقا قرضش را داد. وقتی ساختمانهاي ما را روي سرمان خراب كردند، مگر مختار پول نفرستاد و خانههاي ما را نساخت؟ مگر قاتلان ما را تعقیب نکرد و خون ما را نستاند؟ و سه بار فرمود: رحم الله اباك.
روایت چهارم از اصبغ بن نباته است:
جبرئيل بن أحمد، قال: حدثني العبيدي، قال: حدثني علي بن أسباط، عن عبد الرحمن بن حماد، عن علي بن حزور، عن الأصبغ، قال: رأيت المختار علي فخذ أمير المؤمنين و هو يمسح رأسه و يقول: يا كيس يا كيس؛
اصبغ ميگويد: من ديدم مختار را که كوچك بود و بر دامان امیرمومنان (علیه السلام ) نشسته بود و حضرت دست بر سر او می کشید و می فرمود : اي زرنگ، اي زرنگ!
روایت پنجم از عمر بن علی بن حسین است:
حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثني أبوالحسن علي بن أبي علي الخزاعي، قال: حدثني خالد بن يزيد العمري المكي، قال: [حدثني] الحسن بن زيد بن علي بن الحسين، قال: حدثني عمر بن علي بن الحسين: أن علي بن الحسين لما أتي برأس عبيد الله بن زياد، و رأس عمر بن سعد، قال: فخَّر ساجدا و قال: الحمد لله الذي أدرك لي ثأري من أعدائي، و جزي الله المختار خيرا؛
وقتی سر ابن زیاد و ابن سعد را آوردند، پدرم (علی بن حسین علیه السلام) بلافاصله سجده كرد و فرمود: خدا را شكر كه انتقام مرا از دشمنانم گرفت و خدا به مختار جزاي خير بدهد.
اينها بخشي از روايات است. مرحوم آقاي خويي در مقام استقصاء و تتبع نبودهاند و فقط اين چند روايت را نقل كردند.13
2.روایات ذامه
آقای خوئی سپس روایاتی که بر ذم مختار اشاره دارد را بیان میکند.
روایت اول:
عن أبي عبد الله ع قال: كان المختار يكذب علي علي بن الحسين؛
امام صادق (ع) فرمود: مختار بر جدم دروغ میبست!
روایت دوم:
عن أبي جعفر (ع) قال: كتب المختار بن أبي عبيده إلي علي بن الحسين (ع)، و بعث إليه بهدايا من العراق، فلما وقفوا علي باب علي بن الحسين دخل الآذن يستأذن لهم فخرج إليهم رسوله فقال: أميطوا عن بابي فإني لا أقبل هدايا الكذابين، و لا أقرأ كتبهم؛
از امام باقر(ع) نقل شده كه مختار براي امام زين العابدين(ع) هدايایی از عراق فرستاد. وقتی مأمورين به درب منزل آمدند كه هديه را تقديم كنند، امام پيام فرستاد كه برگرديد و از خانه من فاصله بگيريد و اين جا نباشيد؛ من هداياي دورغگویان را نميپذيرم و نامهشان را نميخوانم.
دقت كنيد! اصلا پيداست كه اين جعل است و قالب خاصي دارد.
روایت سوم :
عن عمر بن علي: أن المختار أرسل إلي علي بن الحسين بعشرين ألف دينار فقبلها، و بني بها دار عقيل بن أبي طالب، و دارهم التي هدمت، قال: ثم إنه بعث إليه بأربعين ألف دينار بعد ما أظهر الكلام الذي أظهره، فردها و لم يقبلها، و المختار هو الذي دعا الناس إلي محمد بن علي بن أبي طالب ابن الحنفية، … و هو الذي حمله علي الطلب بدم الحسين، و دلّ علي قتلته، و كان صاحب سره، و الغالب علي أمره، و كان لا يبلغه عن رجل من أعداء الحسين، أنه في دار أو موضع، إلا قصده، و هدم الدار بأسرها و قتل كل من فيها من ذي روح، و كل دار بالكوفه خراب فهي مما هدمها، و أهل الكوفه يضربون به المثل، فإذا افتقر إنسان قالوا: دخل أبو عمره بيته؛
فرزند امام زين العابدين (ع) می گوید: مختار بيست هزار دينار براي امام زينالعابدين (ع) فرستاد، ولی حضرت آنرا قبول كرد و خانههاي آل ابیطالب را كه ويران شده بود، ساخت. بعد دوباره مختار چهل هزار دينار فرستاد؛ ولی این بار امام نپذيرفت و این در زمانی بود که مختار مردم را به امامت محمد حنفیه دعوت میکرد… بعد بیان ميكند مختار كسي بود كه هر زمان خبر ميدادند يكي از قاتلان حسين(ع) در فلان خانه است، خودش را با نيروها میرساند و خانه را روي سر او خراب ميكرد. چنان كردند كه اهل كوفه اگر كسي فقير ميشد، مثال میزدند: به نظرم مختار به خانهات آمده است!14
آقاي خويي پس از نقل اين روایات ميفرمايد:
هذه الروايات ضعيفة الأسناد جدا، علي أن الثانية منهما فيها تهافت و تناقض و لو صحت فهي لا تزيد علي الروايات الذامة الواردة في حق زرارة، و محمد بن مسلم، و بريد، و أضرابهم.
1. روایات ضعیف است.
2. در روایات تناقض است.
3. فرض كنيد این روایات صحیح باشد، ولی این مثل روايات ذامهای است راجع به زراره. راجع به محمد بن زراره. با آن روايات را چه كار ميكرديم؟ آیا سبب ميشود كه ما از زراره دست برداريم يا رفع تعارض و یا جمع ميكرديم. اين را هم همين طور.
بنابراین نمی توان با تکیه به این روایات، شخصيتي كه دل اهل بیت را خنك كرد را طرد نمود. کسی که توسط مصعب بن عمیر محاصره شد و با هفتصد نفر قتل عام شدند. آل زبير دست كمي از آل امويه نداشتند. خيلي از روايات را بر عليه امير المؤمنين(ع) جعل كردند. خيلي از روايات در مدح جدشان جد مادريشان اينها جعل كردند. مصعب آدم مجرمي بود15 به دستور او خانه مختار را محاصره کردند. به زنها و بچههايش گفت يا تبري بجوييد. بگوييد ما از مختار بيزاريم. همه قبول كردند گفتند ما بيزاريم مگر دو تا زن. يكي دختر سمره بن جندب بود. يكي هم دختر نعمان بن بشير بود. اين دو تا گفتند نه. چه طور اظهار بيزاري بجوييم از مردی که روزهدار بود. شبها به عبادت برميخاست و جانش را برای خدا ، رسول خدا نثار کرد تا خونخواه فرزند دختر پیامبر باشد.
روایت چهارم :
او همدست با جریانی بود که براي تحويل دادن امام مجتبي به معاويه تلاس می کردند. این روایت را صدوق نقل ميكند. او فرموده است :
أن الحسن (ع) لما صار في مظلم ساباط، ضربه أحدهم بخنجر مسموم، فعمل فيه الخنجر، فأمر ع أن يعدل به إلي بطن جريحي، و عليها عم المختار بن أبي عبيدة مسعود بن قيلة، فقال المختار لعمه: تعال حتي نأخذ الحسن ع و نسلمه إلي معاوية فيجعل لنا العراق، فنظر بذلك الشيعة من قول المختار لعمه، فهموا بقتل المختار فتلطف عمه لمسألة الشيعة بالعفو عن المختار ففعلوا.
امام مجتبی (ع) وقتي به ساباط «مدائن» رسيد آقا را ترور نافرجام کردند. و فردی با خنجر به آقا حمله كرد و آن خنجر اثر خودش را گذاشت و ضربه کاری بود. بعد امام دستور دادند كه من را ببريد منطقه. «بطن جريحا»… آن جا عموي مختار والي و مسؤوليت آن منطقه را داشت. آقا را آوردند آن جا و بستري شدند. مختار به همراه عموی خود به ديدن امام آمد. بعد شروع كرد توي گوش عمو گفت: بیا امام را تحويل معاويه بدهيم. تا استاندار عراق شویم. اين حرف را كه زد محافظين و شیعیانی که دور حضرت (ع)ا بودند نگاه تندي به او كردند و خواستند او را بكشند عمویش در حق او شفاعت کردو آنها هم عفو كردند.
اين اشكال مهم است وخيليها اين را مطرح ميكنند. لیکن :
اولا: از قبل و بعد سندش اطلاع ندارند. آقاي خويي ميفرمايد كه اين روایت مرسله است. صدوق اين را مرسلاً نقل ميكند و غير قابل اعتماد است چه طور وقتی ميرسيد به مختار هر روايت ضعيف را ميپذيريد.
ثانیا: در صورت صحت روایت ، ممكن است بگويم استمزاجی از سوی مختار بوده است . دوران امام مجتبي (ع) مخصوصاً بعد از آن جنگ ، خيانتها زياد شد. مختار ترس داشت كه مبادا عمو هم از اين نمونه ها باشد. خواست او را استمزاج و امتحان كند ببيند آيا وضع عمو همين است. كه اگر چنین است آقا را جابجا كند و به جای امنی ببرند. و اين حرف را ايشان زد از باب شفقت بر امام مجتبي(ع). اين فرمايش مرحوم آقاي خويي است.
مرحوم خوئی ميفرمايد كه نظر ما اين است. بعد ميفرمايد كه اتفاقاً بعضي از افاضل براي من نقل كردند كه ما از معصوم روايت در توجيه كار مختار دیدیم ولي ایشان آن روايات را نقل نكردند.
ارتباط مختار و محمد حنفيه
یک اشكال مهمی که طرح شده است اين است كه می گویند مختار مردم را به امامت محمد بن حنفيه دعوت می کرد. آقای خویی در مقام جواب ميفرمايند كه اصلاً امامت محمد حنيفه بعد از فوت محمد حنفيه مطرح شد. و مختار در حيات محمد حنفيه كشته شد. پس اصلاً قضيه از اساس منتفي است. و چنين چيزي نیست.
توجه به این نکته لازم است که : امام نميتوانست مستقيماً وارد بشود و مختار را تأیید کند. امام هم ميخواست كار خودش را بكند و هم ميخواست بالاخره محفوظ باشد. لذا گاهي كه مختار براي آنها پول ميفرستاد امام زین العابدین(ع) پول را براي استاندار می فرستاد ولی می فرمود مختار اين پول برايم فرستاده نه ميخواهم و نه نميخواهم. خودتان ميدانيد. يعني ما كاري به مختار نداريم. از آن طرف هم از سران كوفه ميآيند خدمت محمد حنفيه سوال می کردند اين قيام كرده چه كار كنيم؟ می فرمود: برويم ببينم فرزند برادرم چه ميگويد. بعد ميآيد خدمت امام و جریان را عرض ميكنند. حضرت می فرمود: اين سؤالات چيست که ميكنيد. هر كس پيشاني بند بست به عنوان انتقام گرفتن از خون حسين، بايد به او كمك كرد. ببينيد جواب صریح ندادند. اصلاً موقعيت ايجاب نميكرد كه امام صريح پاسخ بگويد. ولي با این سیاست حرکت میكرد. لذا آقای خوئی ميفرمايد كه اين قول باطل است چون محمد حنفيه ادعاي امامت نكرد تا مختار مبلِّغ او بشود. و کیسانیه بعد از مرگ محمد بن حنفيه شکل گرفت. بعد آقاي خويي يك مطلبي را از ابن داود از كشي نقل ميكند. ابن داود بعد از اين كه روايات مادحة را ميآورد ميگويد كه: رواياتي كه در مذمت مختار نقل شده است آنها (عامه) این مطالب را وضع كردند. حرفها، حرفهاي آنهاست. براي اين كه سياه كنند چهره را. بعد مرحوم آقاي خويي ميفرمايد
اولاً حرفي كه ابن داود به كشي نسبت داده من نديدم شايد در نسخههايي باشد كه پيش خود ايشان بوده است. نسخهاي كه پيش من هست این جمله نیست ولي حرف من اين است. و ما قبلاً گفتيم. مضافاً بر اینکه رواياتي كه مختار را مذمت ميكند ضعيفاند و ممكن است از امام صادر شده باشد اما حمل بر تقيه است. بر حسن حال مختار اين كافي است. که او شاد كرده اهل بيت را. هر كسي كه شنيد خوشحال شد. قاتلين حسين را كشت. و یك خدمت بزرگي كه ايشان تقديم اهل بيت كرده است مستحق جزاء است. خدا پاداشش را ميدهد. آيا اصلاً احتمال ميدهيد رسول الله و اهل البيت این خدمات را نديده بگيرند.
آقای خویی سپس ميفرمايد :
محمد حنفيه وقتي در جمعي از شيعه نشسته بود و گله ميكرد از حركت كُند مختار، حرفش تمام نشده بود که دو تا سر نحس عبيدالله و عمر سعد را آوردند جلوي او در مدينه. اين را كه ديد حرفش را قطع كرد دست برد به طرف آسمان گفت كه: اللهم لاتنسي هذا اليوم للمختار… خدايا اين روز، روز بزرگي است. اين روز را در پرونده عمل مختار ثبت بكن. و بهترين جزاء از اهل بيت را به ايشان بده. والله بعد از اين كاري كه تقديم كرد به پيشگاه اهل بيت ديگه ما هيچ گلهاي از مختار نداريم.
تلاش ذهبی در نفی شخصیت مختار
ابن داود به نقل از کشی مدعی بود که رواياتي كه منافات با مدح و تعريف و تمجيد مختار رسيده از جعلیات عامه است.16 باید روی این نكته تكيه كرد اصلاً اين تعبيراتی که برای مختار وضع کرده اند؛ مثل «كذاب» یا تعبيری كه اوميگويد «وحي بر من نازل ميشود» و یا «ادعاي نبوت» ببينيم ريشهاش به كجا ميرسد. خواهيم ديد همين حرفي است كه آقاي كشي نسبت به امویان دربارة مذمت مختار زد.
از ذهبی دو مطلب نقل می كنم 17 ؛ نخست حرفي است كه رفاعه فتياني به مختار نسبت ميدهد. دوم حرفي است كه شعبي به مختار نسبت ميدهد. همه اينها را ذهبي نقل ميكند.
1.رفاعه فتياني ميگويد:
دخلت علي المختار فألقي إلي وسادة و قال: لو لا أن أخي جبريل قام من هذه لألقيتها إليك. فأردت أن أضرب عنقه، فذكرت حديثا حدثنيه عمرو بن الحمق قال: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: أيما مؤمن أمّن مؤمنا علي دمه فقتله، فأنا من القاتل بريء؛
بر مختار وارد شدم. برایم بالشت انداخت. يك بالشت ديگر پيش او بود آن را نينداخت. گفت كه روي اين بالشت بنشين. من اين بالشت را كه پيش دستم بود به تو ندادم. چون جبرئيل اين جا نشسته بود. اگر جبرئيل روي اين ننشسته بود همين را براي تو ميانداختم. اين حرف را كه ايشان زد. ميخواستم با این ادعا گردنش را بزنم. يعني او ادعاي نزول وحي ميكند. توي خانهاش بودم ميخواستم بكشمش. ولي ياد حديث عمرو بن حمق افتادم كه پيامبر فرمودهاند كسي كه شما را تأمين داد و به شما مطمئن شد و به خانهاش راهت داد اگر ترورش كردي من از تو بريء هستم. لذا من نخواستم بكشم مختار را من ياد اين حديث افتادم و نكشتمش.
اصلاً نسبت ادعاي نزول وحي نسبت به مختار ريشهاش به رفاعه فتياني برميگردد. اين آقا كيست؟ چه قدر اعتبار دارد؟ از ذهبي در شگفت نيستیم. ذهبي كارش همين است . ببينيد هر چه كه نسبت فضائل اهل بيت باشد آنرا اصلاً برنميتابد. يك انگي ميزند. اما اين جا كه ميرسد هيچ بحث سندی نمی کند چون در مقام مذمت كسي است که انتقام گيرنده خون اهل بيت است. پس اين اتهام به رفاعهاي18 منتهی شد كه ما نميدانيم او کیست.
2. شعبي. ميگويد:
أقرأني الأحنف كتاب المختار إليه، يزعم فيه أنّه نبيّ.
احنف بن قيس نامهاي از مختار به من نشان داد كه در نامه نوشته كه من پيامبر هستم.
به شرح حال عامر بن شراحبیل شعبي نگاه كنيد. به فرمايش مرحوم آقاي خويي «كان متجاهراً ببغض علي» یعنی در اظهار بغض و كينه و عداوت نسبت به امير المؤمنين چيزي را مخفي نميكرد. مرحوم صاحب قاموس ميفرمايد. او هر جا منبر ميرفت سخنراني ميكرد قسم ميخورد. ميگفت علي ابن ابيطالب از دنيا رفت و قرآن بلد نبود. چهار نفر فقط در جمل از صحابه پيامبر با علي بودند. اگر پنجمین پيدا كرديد فأنا کذاب. مثل اين كه اصلاً هيچ برنامه ديگري نداشته جز توهین به علي ابن ابيطالب علیه السلام. به نبيذ و قمار بازي هم معروف بود ه است19 . هر چه اتهام و دروغ است به شيعه بسته است . مقايسه ميكند شيعه را با يهود و بعد ميگويد شيعه از يهود بدتر است.
3. ابن ضبعان كلبي ، از کسانی است كه به مختار اتهام زده است و این نکته را مجلسی20 گفته است . گویا اولين كسي كه تهمت «كذاب» را به مختار زد همين آقا بود. در زمانی که مختار و ابراهیم اشتر در مصاف با شامیان قرار گرفتند ابن ضبعان وقتی از لشكر شام برگشت. حرفش اين بود. نادي يا شيعه المختار الكذاب؛ ای پیروان مختار کذاب ، بعد شروع كرد به رجز خواندن. فسق و كفر شديد اشعار نمايان ميشود.
انا ابن ضبعان الكريم المفضل من عصبه يبرون من دين علي
من جزو همان نواصب هستم. من جزو گروهي هستم كه بيزاري ميجويند از دين علي ابن ابيطالب. مگر ناصبي چيست؟ در همان حال احوص بن شداد الهمداني آمد و شروع کرد به جواب دادن او ، او از همان بازماندگان گارد ويژه علي ابن ابي طالب بود .
أنا ابن شداد علي دين علي لست لعثمان بن أروي بولي
من كاري به حزب و رهبري حزبتان ندارم. من بر دين علي هستم.
لأصلين القوم فيمن يصطلي بحر نار الحرب حتي تنجلي
آتشتان ميزنم. يك نفرتان را هم زنده نميگذارم.
آن وقت ميآيد آقاي ذهبي همان اول مثل اين كه حرف براي گفتن ندارد بفرماييد مختار ابن ابي عبيد ثقفي الكذاب. همان حرفي كه ناصبيان در مصاف زده اين آقا هم در كتابش می نویسد: «المختار الكذاب». اين جا ديگر صحابه تراشي نميكند. آری اگر اموي باشد. به هر نحوي شده اموي را آرم صحابی به او می زنند «له صحبه». بله يك وقتي پيامبر مثلاً آن جا بود. او هم پیامبر را دید. پس می شود صحابی. پيداست روحیه و تفکر اموي است. ميخواهد به طریقی شجره ملعونه را تطهیر کنند چون خودش جزو ملعونين است.
خلاصه در آن جا صحابی ميتراشد. اما اين جا ميگويد «كان ابوه اسلم في حياه النبي». در زمان پيامبر اكرم مسلمان شد. «و لم نعلم له صحبه». گمان نميكنم پيامبر را ديده باشد. زمان پيامبر اسلام آورده. بعد ميگويد مختار آن جاها بود. ميگويد بالاخره آن هم معلوم نيست. خلاصه از همان اول اگر خواسته باشد فحش بدهد نگويند تو به صحابه داري جسارت ميكني. بعد ميآيد از مختار تعريف ميكند. خوب تعريفش را دقت كنيد؛ ميگويد:
كان من كبراء ثقیف و ذوی الرأي و الفصاحه و الدهاء و قله الدين؛
او شخصیتی بلند مرتبه در قبیله ثقیف بود همچنین او فردی صاحب نظر، سخنور و شجاع بود اما دینش کم بود!.
شمس الدين ذهبي که از امویان دفاع ميكند دیندار است اما مختار دینداری اش کم بود البته در ادامه ماهیتش روشن می شود يك حديثي را از پيامبر نقل ميكند. نميدانم چه جوري اينها را تطبيق ميدهند بر مختار. ميگويد كه پيامبر اكرم فرمودند «يكون في ثقيف كذاب و مبير؛ در طايفه ثقيف يك كذاب و خونريز و سفاك است.» بعد خودش ميگويد. بله كذابش همين مختار است. و مبيرش هم حجاج است. بعد ميگويد حال چرا كذاب است؟ ميگويد:
ادعي ان الوحي يأتيه و انه يعلم الغيب نشأ المختار بالمدینه یعرف بالميل الي بني هاشم21…
او ادعا کرد که برایش وحی می شود و او غیب می داند و در مدینه رشد کرد و مدينهايها تمايل به بني هاشم داشتند.
بنابراین مشكل مختار اين است که به اهل بیت تمایل داشته است. بعد ميگويد:
مختار در زمان معاويه، بصره آمد و در آنجا مروج امام حسین (علیه السلام ) بود، زمانی که عبيدالله استاندار بصره بود او را دستگير كردند. و صد شلاق به او زد. به خاطر طرفداري از امام حسين(علیه اسلام) . او را خلع لباس کرد به سمت طائف تبعید کرد. هنگامیکه ابن زبیر به مکه پناهنده شد مختار به سوی او رفت.و گفت من ميخواهم با تو باشم. بعد ميگويد از ابن زبير اجازه گرفت22. كه بيايد عراق. عراق كه وارد شد و شعیان مثل سليمان صرد دورش جمع می شوند.
ذهبی اين جا از كنارش با سرعت ميگذرد. ميبيند عجب سليمان بن صرد هم تحت تأثير همين آقا قرار گرفته است . سليمان بن صرد صحابي است. شما كه ميگويید صحابي همه شان عدول هستند. اين هم بالاخره تحت تأثير اين كذاب و مدعي نبوت قرار گرفته است . اين جا خيلي سريع از كنارش ميگذرد. ميگويد مختار با القائات شروع كرد خراب كردن اینها. سليمان بن صرد را خراب كرد. اينها را فاسدشان كرد!! ميگفت من از طرف مهدي آمدم. مهدي، محمد بن حنفيه است. جمعیتی گول خوردند!! چون به انتقام خون حسين قیام کردند از سليمان هم خوشش نيامد گفت از سليمان هيچ كاري صورت نميگيرد و مردم را به هلاكت مياندازد. و كاري هم پيش نميبرد. عمر سعد ترسيد رفت عده ای هم از ابن صرد خواست كه يك كم دست نگاه داريد. سليمان گفت ما تصميم خودمان را گرفتيم. ما قيام ميكنيم. كساني كه از زندگي دست شسته بودند. سليمان حركت كرد در سال 62 رفتند مخصوصاً كنار قبر امام حسين رفتند و آن جا گريه كردند و يك شب هم آن جا ماندند. و قالوا يا رب قد خذلناه. ما بوديم كه خذلان كرديم. خيانت كرديم. فاغفر لنا و تب علينا.
ميگويد مختار از زندان آزاد شد. شروع كرد تعقيب كردن. كساني را كه قاتل حسين بودند. شمر را کشت عمر بن سعد را کشت بعد ميگويد ادعای وحی کرد! آری براي بار سوم در اين كتاب که چهار صفحه راجع به مختار دارد. می گوید اين آقا ادعاي وحي ميكند. اين خط، خط اموي است. و براي خراب كردن چهره اين شخصيت است.
کلام پایانی
در پایان ، دیدگاه دو متفکر شیعی دردفاع از شخصیت مختار ارائه می شود.
1.سخن ابن نماء
ابن نماء کتابی به نام «مثیر الاحزان» و کتاب دیگری به نام «اخذ الثار» دارد و مستقل چاپ شده که سخن او را از بحار الانوار نقل می کنیم:
اعلم أن كثيرا من العلماء لا يحصل لهم التوفيق بفطنه توقفهم علي معاني الألفاظ و لا رويه تنقلهم من رقده الغفله إلي الاستيقاظ و لو تدبروا أقوال الأئمه في مدح المختار لعلموا أنه من السابقين المجاهدين الذين مدحهم الله تعالي جل جلاله في كتابه المبين و دعاء زين العابدين ع للمختار دليل واضح و برهان لائح علي أنه عنده من المصطفين الأخيار و لو كان علي غير الطريقة المشكوره و يعلم أنه مخالف له في اعتقاده لما كان يدعو له دعاء لا يستجاب و يقول فيه قولا لا يستطاب و كان دعاؤه علیه السلام له عبثا و الإمام منزه عن ذلك و قد أسلفنا من أقوال الأئمة في مطاوي الكتاب تكرار مدحهم له و نهيهم عن ذمه ما فيه غنيه لذوي الأبصار و بغيه لذوي الاعتبار و إنما أعداؤه عملوا له مثالب ليباعدوه من قلوب الشيعة كما عمل أعداء أمير المؤمنين علیه السلام له مساوي و هلك بها كثير ممن حاد عن محبته و حال عن طاعته فالولي له علیه السلام لم تغيره الأوهام و لا باحته تلك الأحلام بل كشفت له عن فضله المكنون و علمه المصون فعمل في قضيه المختار ما عمل مع أبي الأئمه الأطهار علیه السلام 23؛
بسياري از علما درست دقت نميكنند. به الفاظ و عبارات درست دقت نميكنند. و يك روشي را پيش نميگيرند كه بيدار شوند. اين جور بی دلیل صحبت نكنند. نسبت به اشخاص اگر روايات ائمه را در مدح مختار تدبر ميكردند به اين نتيجه خواهند رسيد .مختار را به خاطر مجاهدتش خدا مدحش كرده. امام زين العابدين مختار را دعا كرده و جزو انتخاب شدههاست اگر مختار مورد تقدير نبود چرا امام براي او دعا كند ما در كتابمان حرفهاي بزرگان را، حرفهاي ائمه طاهرين را آورديم ذمت نكنيد مختار را. خود ائمه مدح كردند مختار را. اين بازي است كه اينها (امویان ) در آوردنديعني مذمت او را تا از قلب شيعه و اينها دورش كنند. همچنانکه در باره امیرمومنان ع دست به جعل روایت زدند ، همان طوري كه اينها اين جوري جعل كردند. اينها را هم آنها جعل كردند. جعليات اثر خودش را گذاشت يك سري تردید پيدا كردند و هلاك شدند كسي كه ولي علي بن ابيطالب علیه السلام باشد تحت تأثير تبليغات قرار نميگيرد همان بلايي كه سر احاديث ائمه ميآوردند، همان سياه نمايي كه نسبت به ابي الائمه انجام دادند نسبت به مختار هم انجام دادند.
2.سخن علامه امینی
علامه امینی یك دفاع محكم، علمي و عاطفي از مختار دارد. ميفرمايد:
هر كس بر تاريخ و حديث و علم رجال با ديدي نافذ نظر اندازد، در مييابد كه مختار، در پيشاپيش مردان دين و هدايت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز براي بر پا داشتن عدل، از راه بركندن بنيان كافران و در آوردن ريشه ستم امويان نبوده و ساحت او از آئين كيساني بدور بوده و آنهمه تهمت و طاماتي كه بر وي بستهاند، راهي به درستي و راستي ندارد و بهمين جهت پيشوايان و رهبران بزرگوار ما يعني حضرات سجاد و باقر و صادق عليهم السلام بر وي رحمت آوردهاند و مخصوصا امام باقر (ع) او را بسيار ستوده است. و اين شخصيت و اعمالش هميشه در پيشگاه خاندان پاك پيغمبر (ص) مورد سپاس بوده است. علماء اعلام نيز وي را بزرگ شمرده و به پيراستگي ستودهاند كه از آن جملهاند: سيّد ما «جمال الدين بن طاوس، در كتاب رجالش «آيت اللّه علامه» در خلاصه «ابن داود» در رجالش «ابن نماي» فقيه، در رساله جداگانهاي بنام «ذوب النضار» كه درباره او نوشته است. محقق اردبيلي در «حديقة الشيعه» صاحب معالم در تحرير طاوسي، قاضي نور اللّه مرعشي در مجالس المؤمنين و شيخ ابو علي در منتهي المقال به دفاع از او پرداختهاند. و ديگر دانشمندان نيز . كار بزرگداشت گذشتگان از او به آنجا رسيده است كه شيخ شهيد اول در كتاب مزار خود زيارت مخصوصي براي او ياد كرده و در آن گواه راستيني است بر شايستگي و درستي او در كار ولايت و اخلاص وي در طاعت خداوند و محبّت نسبت به امام زين العابدين و خشنودي رسول خدا و امير مؤمنان از او و نيز حكايت دارد از اينكه وي در راه رضاي پيشوايان دين و نصرت خاندان پاك پيغمبر و خونخواهي آنان، فداكار و جانباز بوده است24.
بنابراین امويون اين جو ضد مختار را ساختند. چرا ما نسبت به رواياتي كه نعوذ بالله در مذمت اهل بيت هست يا مدائح خلفا و ديگران هست اينها را ما اذعان داريم كه امويون لجنهاي داشتند، انتشار میدادند؛ چرا نسبت به اينها چنين احتمالی نميدهيم؟ آری يك كسي كه خودتان ميگوييد شلاق خورده، تبعيد شده، زندان رفته، شعارش امام حسين (ع) بوده، بعد هم اينها را به زانو در آورده و خواب راحت از چشمشان ربوده خب اينها ميخواهيد يك حديث عليه او جعل نكنند. ابن نما اذعان دارد که دشمنان برای کوبیدن اش احادیثی جعل کردند .
سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّاً.
پی نوشت ها:
1- طبری، تاريخالطبري،ج6،ص57.
2- بحار الانوار ج 45 ص 381؛ نمازی، مستدرکات علم الرجال، ج 1 ص 522؛ ح 8 ص 498.
3- خویی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 103.
4- تستری، قاموس الرجال، ج 10، ص 11.
5- مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 279.
6- امینی، الغدیر، ج 2، ص 343.
7- مستدرکات علم الرجال، ج 7، ص 385.
8- خیابانی، وقایع الایام، ص40.
9- علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 276، شمارة 1007.
10- معجم رجال الحديث، ج19، ص 103.
11- تنقیح المقال ج 3، ص 128(چاپ سنگی)؛ مجلسی، مراة العقول ، ج6، ص 106.
12- عبدالله شريك، نوه سنان بن انس است: «يخرج الحي من الميت». در كتاب «الثقات» درباره او مطلب مهمی هست. بعد از اين كه سر مطهر را به طرف شام بردند، گروهی از آنان توبه كردند. آنجا ميگويد، که سردسته كساني كه توبه نكرد و بر ضلالتش ماند سنان بن انس بود؛ ولی نوه او ميگويد خدا عادلتر از اين است كه طلحه و زبير را به بهشت ببرد و عدالتش اقتضا ميكند كه اينها جهنمي باشند. کتاب الثقات ، ج2،
13- معجم رجال الحدیث، ج 18، ص94.
14- میدانی ميگويد امويين چنان بعد از قضيه امام حسين منفور خاص و عام شدند كه روز عاشورا اينها احساس ذلت و حقارت می کردند. لذا كسي را كه ميخواستند بگويند خيلي ذليل است، ميگفتند:« اذل من اموي يوم عاشورا فی الکوفه». میدانی، مجمع الامثال ، ج2، ص21.
15- و قد کان مصعب نصبه علی باب القصر بمسمار. قاموس الرجال، ج 10، ص 15.
16- رجال ابن داود، ص 513، ش 478.
17- ذهبی، سير اعلام النبلاء ،ج3، ص544
18- البته مراد، رفاعه بن شداد بجلی نیست، او جزء توابین است که در جنگ با لشکر شام – بعد از شهادت امام حسین – به همراه عده ای، بالغ بر نه هزار نفر – به گفته تهذیب الکمال، ج6، ص213 – به قتل رسید. مستدرکات علم الرجال 3، ص 403.
19- قاموس الرجال، ج 5، ص 612.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 380.
21- سیر اعلام النبلاء ج 3، ص 544.
22- همان، ج 3، ص 538.
23- بحار الأنوار، ج45، ص: 387
24- الغدیر ، ج2، ص 488.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.